رمان عروس استاد پارت 366 سال پیش۵ دیدگاه * * * * چهار ماه بعد. با حرفی که بهروز زد کل جمع زدن زیر خنده! بدتر از همه خودم که صدای خندم تا آسمون هفتم می رفت.…
رمان عروس استاد پارت 356 سال پیش۸ دیدگاه دوستان به علت ترافیک شدید این سایت پارت 35 رو تو ادرس زیر گذاشتم برید از اونجا بخونید https://goo.gl/J2NbaH وب سایت رمان من رو فراموش نکنید حتما بهش…
رمان عروس استاد پارت 346 سال پیش۱۹ دیدگاه لبخندی روی لبم اومد و توی آغوشش فرو رفتم. دستش و دورم حلقه کرد. روی سرم و بوسید و گفت _همین طوری آروم بمون. سرم و بلند کردم و…
رمان عروس استاد پارت 336 سال پیش۱۶ دیدگاه درمونده روی مبل نشستم و گفتم _ازم ناراحت شد. خودش و کنارم پرت کرد و گفت _به جهنم وقتی اون قدر عقل نداره که بفهمه میخوایم همو بذار…
رمان عروس استاد پارت 326 سال پیش۱۰ دیدگاه نفسم حبس شد…دو دل بودم،یک دلم می گفت اون شوهرمه ایرادی نداره اما یک دلم هنوز نسبت بهش بی اعتماد بود. از این می ترسیدم فردا روز به خاطر…
رمان عروس استاد پارت 316 سال پیش۱۰ دیدگاه * * * * از دور نگاهی به آرمین و رفیقش انداختم و سر برگردوندم. حلقه ی دستم و لمس کردم و ترس برم داشت. حتی این حلقه هم…
رمان عروس استاد پارت 306 سال پیش۱۴ دیدگاه با لکنت گفتم _این جا رو ببین چه قشنگه آرمین. جوابی نداد. مات صحنه ی مقابلم بودم،یه خونه ی کوچیک و نو ساخت چوبی درست وسط جنگل کنار رودخونه……
رمان عروس استاد پارت 296 سال پیش۲۶ دیدگاه مهرداد خواست حرفی بزنه که در اتاق باز شد دو پرستار ترانه رو در حالی که بیهوش روی برانکارد بود بیرون آوردن. نگاه مهرداد مات روی…
رمان عروس استاد پارت 286 سال پیش۲۲ دیدگاه با عصبانیت ریمل رو روی میز پرت کردم و داد زدم _میشه دهنت و ببندی؟روتم بکن اون ور. لبخند محوی زد و گفت _چرا هاپو شدی عسلم؟ خواستم حرفی…
رمان عروس استاد پارت 276 سال پیش۳۲ دیدگاه در حالی که نفس نفس میزد خیره نگاهم کرد. نفسم و فوت کردم و گفتم _روانی تو؟ببین خونم و چی کار کردی؟آرمین خستم کردی اون از دیشبت…
رمان عروس استاد پارت 266 سال پیش۳۶ دیدگاه نتونستم جلوی خودم و بگیرم و متعجب گفتم _چی؟ معنادار نگاهم کرد. مچ دستم و گرفت و بعد از انداختن نگاه تحقیر آمیزی به مادر سام من و…
رمان عروس استاد پارت 256 سال پیش۳۷ دیدگاه در جواب تمام حرفاش یک جمله گفتم _پشت سر سام درست حرف بزن. چون نگاهم به سینه ش بود حبس شدن نفسش رو خیلی خوب دیدم. دستش…
رمان عروس استاد پارت 246 سال پیش۷۲ دیدگاه اون یه زن بود که زیر آرمین داشت ناله می کرد؟ چشمام و باز و بسته کردم. اصلا این آرمینه؟مگه مریض نبود؟ قدرت تجزیه ی صحنه ی…
رمان عروس استاد پارت 236 سال پیش۲۵ دیدگاه در حالی که به خودم میلرزیدم پالتومو پوشیدم و شالم و روی سرم انداختم. خواستم بلند بشم که مچ دستم و گرفت و با صدای گرفته ای…
رمان عروس استاد پارت 226 سال پیش۲۱ دیدگاه این سام بود؟دختری با چشمهای بسته و کاملا برهنه مقابلش زانو زده بود و سام هم موهاش و توی مشتش گرفته بود و داشت میکشید. میتونستم بفهمم…