رمان عشق موازی پارت 28

۱۴ دیدگاه
_ وایی … خیلی درد میکنه ایلیاد … . خنده ی کوتاهی کردم و گفتم : + یکم تحمل کن ، الان به بزرگیش عادت میکنی … . لب پایینیشو…

رمان عشق موازی پارت 27

۸ دیدگاه
* * * * خسته خودمو پرت کردم روی مبل و نفس عمیقی کشیدم … به سقف خیره شدم و به اتفاقات اخیر فکر کردم … کارتی که اون دختر…

رمان عشق موازی پارت 26

۴ دیدگاه
* * * * هندزفری رو زدم توی گوشام و به موبایلم وصلش کردم … روی یکی از آهنگای علی یاسینی کلیک کردم و کلاه سویشرتمو انداختم روی سرم ……

رمان عشق موازی پارت 24

۵ دیدگاه
&& ایلیاد && + الو ، هرمان … . _ بله ایلیاد … چیکارم داری؟! … همونطور که با دست باند پیچی شدم ور میرفتم ، لب زدم : +…

رمان عشق موازی پارت 22

۵ دیدگاه
آهسته وارد طبقه ی پایین شدم … ساعت ۸ صبح بود و منم تازه از خواب بیدار شدم … . ایلیاد که رفته بود پیش افرادش و حالا فقط من…

رمان عشق موازی پارت 21

۳ دیدگاه
&& آلیس && نفس عمیقی کشیدم ، عاشق هوای بارونی بودم … به نیمرخ ایلیادی که توی فکر بود خیره شدم … لبخندی زدم ، چی بهتر از این؟! ……

رمان عشق موازی پارت 20

بدون دیدگاه
+ بیا اینجا برنارد … دستامو باز کردم که بدو بدو به سمتم اومد و پرید توی بغلم … خنده ی کوتاه و خوشحالی کردم ‌… داشتم نوازشش میکردم که…

رمان عشق موازی پارت 19

بدون دیدگاه
* * * * دستمو توی آب سرد رودخونه فرو بردم … چشمامو بستم و به صدای آرامش بخشِ رودخونه گوش دادم … صدای جیک جیک پرنده ها و رودخونه…

رمان عشق موازی پارت 18

بدون دیدگاه
_ ایلیاد خیلی مواظب باش ، نیفته از دستت … . خنده ی کوتاهی کردم و جوجه رو به زحمت گذاشتم توی لونش … نگاهی به داخل لونشون انداختم ……

رمان عشق موازی پارت 16

۶ دیدگاه
&& آلیس && نفس عمیقی کشیدم و به نقطه ی نامعلومی خیره شدم … رفتارای ایلیاد خیلی عجیب شده … همش با کاراش ذهنمو ، قلبمو درگیر خودش میکنه ……

رمان عشق موازی پارت 15

۱۰ دیدگاه
* * * * متعجب از دور بهش خیره شدم … داره چیکار میکنه دقیقا؟! … پوفی کشیدم و قدم زنان بهش نزدیک شدم … پشتش ایستادم و لب زدم…

رمان عشق موازی پارت 14

۳ دیدگاه
_ آلیس … آلیس خانوم؟! … خانومی نمیخوای بیدارشی؟! … . خمیازه ای کشیدم و به زحمت چشمامو باز کردم … با لبخند لب زد : _ سلام ، صبحت…