رمان عشق موازی پارت 283 سال پیش۱۴ دیدگاه_ وایی … خیلی درد میکنه ایلیاد … . خنده ی کوتاهی کردم و گفتم : + یکم تحمل کن ، الان به بزرگیش عادت میکنی … . لب پایینیشو…
رمان عشق موازی پارت 273 سال پیش۸ دیدگاه* * * * خسته خودمو پرت کردم روی مبل و نفس عمیقی کشیدم … به سقف خیره شدم و به اتفاقات اخیر فکر کردم … کارتی که اون دختر…
رمان عشق موازی پارت 263 سال پیش۴ دیدگاه* * * * هندزفری رو زدم توی گوشام و به موبایلم وصلش کردم … روی یکی از آهنگای علی یاسینی کلیک کردم و کلاه سویشرتمو انداختم روی سرم ……
رمان عشق موازی پارت 253 سال پیش۱۲ دیدگاه* * * * با دیدنش ، چشمام برقی از خوشحالی زد … به طرفش دوییدم و از پشت سر توی بغلم چفتش کردم … با ترس هینی کشید ……
رمان عشق موازی پارت 243 سال پیش۵ دیدگاه&& ایلیاد && + الو ، هرمان … . _ بله ایلیاد … چیکارم داری؟! … همونطور که با دست باند پیچی شدم ور میرفتم ، لب زدم : +…
رمان عشق موازی پارت 233 سال پیش۲۴ دیدگاه* * * * _ نگران نباش دخترم ، چیزی نشده … . نگران و با بغض لب زدم : + کِی بِهوش میاد آقای دکتر؟! … . دکتر که…
رمان عشق موازی پارت 223 سال پیش۵ دیدگاهآهسته وارد طبقه ی پایین شدم … ساعت ۸ صبح بود و منم تازه از خواب بیدار شدم … . ایلیاد که رفته بود پیش افرادش و حالا فقط من…
رمان عشق موازی پارت 213 سال پیش۳ دیدگاه&& آلیس && نفس عمیقی کشیدم ، عاشق هوای بارونی بودم … به نیمرخ ایلیادی که توی فکر بود خیره شدم … لبخندی زدم ، چی بهتر از این؟! ……
رمان عشق موازی پارت 203 سال پیشبدون دیدگاه+ بیا اینجا برنارد … دستامو باز کردم که بدو بدو به سمتم اومد و پرید توی بغلم … خنده ی کوتاه و خوشحالی کردم … داشتم نوازشش میکردم که…
رمان عشق موازی پارت 193 سال پیشبدون دیدگاه* * * * دستمو توی آب سرد رودخونه فرو بردم … چشمامو بستم و به صدای آرامش بخشِ رودخونه گوش دادم … صدای جیک جیک پرنده ها و رودخونه…
رمان عشق موازی پارت 183 سال پیشبدون دیدگاه_ ایلیاد خیلی مواظب باش ، نیفته از دستت … . خنده ی کوتاهی کردم و جوجه رو به زحمت گذاشتم توی لونش … نگاهی به داخل لونشون انداختم ……
رمان عشق موازی پارت 173 سال پیشبدون دیدگاه&& ایلیاد && _ الو ، ایلیاد … نفس عمیقی کشیدم و لب زدم : + میشنوم آدرین ، بگو … _ تو الان دقیقا کجایی؟! … + هیچی ……
رمان عشق موازی پارت 163 سال پیش۶ دیدگاه&& آلیس && نفس عمیقی کشیدم و به نقطه ی نامعلومی خیره شدم … رفتارای ایلیاد خیلی عجیب شده … همش با کاراش ذهنمو ، قلبمو درگیر خودش میکنه ……
رمان عشق موازی پارت 153 سال پیش۱۰ دیدگاه* * * * متعجب از دور بهش خیره شدم … داره چیکار میکنه دقیقا؟! … پوفی کشیدم و قدم زنان بهش نزدیک شدم … پشتش ایستادم و لب زدم…
رمان عشق موازی پارت 143 سال پیش۳ دیدگاه_ آلیس … آلیس خانوم؟! … خانومی نمیخوای بیدارشی؟! … . خمیازه ای کشیدم و به زحمت چشمامو باز کردم … با لبخند لب زد : _ سلام ، صبحت…