رمان او_را پارت هشتم☆

۳ دیدگاه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸   💗 #او_را … 💗 #قسمت_هشتم   خیلی وقت بود سراغ کتابخونم نرفته بودم، خاک گرفته بود! یه کتاب برداشتم و نشستم پشت میز،📖 میخوندم ولی نمیخوندم! میدیدم ولی…

رمان او_را پارت هفتم☆

بدون دیدگاه
#او_را #قسمت_هفتم بعد از دانشگاه راه خونه ی مرجان رو پیش گرفتم. 🔹تو این سه ماهی که دیگه سعید دنبالم نمیومد و خبری ازش نبود، و با حال داغونم، کم…

رمان او_را پارت ششم☆

۳ دیدگاه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗#رمان او_را … 💗 #قسمت_ششم -چرا آبروی منو بردی؟؟ به پسره چی گفتی که گفته دیگه نمیرم بهش درس بدم؟؟😡 -اون نمیخواد بیاد؟؟؟ چه پررو… خوبه خودم بیرونش کردم…😏…

رمان او_را پارت پنجم☆

۱ دیدگاه
#او_را #قسمت_پنجم مرجان تو نمیفهمی عشق یعنی چی… -هه…عشق اینه؟؟😒 اگه اینه تا آخر عمرمم نمیخوام بفهمم… بیا اینو بگیر… آرومت میکنه… -این چیه؟😳 -بهش میگن سیگار!! نمیدونستی؟ -مسخره بازی…

رمان او_را پارت چهارم☆

۲۹ دیدگاه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗#او_را … 💗 #قسمت_چهارم اینقدر مشغول حرف شدیم که اصلا یادمون رفت میخواستیم بریم بیرون!! ترجیح دادیم همین یکی دوساعت باقیمونده رو هم خونه بمونیم. -دیگه چه خبر؟ -هیچی،کلاس،سعید،سعید،کلاس😊…