رمان آرزوهای گمشده پارت 20

بدون دیدگاه
  چند قدمی کاوه بودیم که با صدای تق تق کفش‌های پاشنه بلندمان، نگاه هر سه به سمتمان چرخید. کاوه بلند شد و جلو آمد. مؤدبانه سلام و احوالپرسی کرد…

رمان آرزوهای گمشده پارت 18

بدون دیدگاه
  آرنج‌هایم را روی میز گذاشتم و صورتم را میان دستانم پنهان کردم. تصویر نگاه و لبخندش در ذهنم جولان می‌داد. سرم را تکان دادم تا تصویرش را کنار بزنم.…

رمان آرزوهای گمشده پارت 17

بدون دیدگاه
  آدم وقتی معنیشون رو متوجه می‌شه بیشتر لذت می‌بره. آمال سرش را به معنی تایید حرفش تکان داد و گفت: –اکثرا معنی قشنگی دارن. به خیابان منتهی به خانه‌ی…

رمان آرزوهای گمشده پارت 16

۲ دیدگاه
عقب کشید و با لبخند شیطنت آمیزی گفت: –خب، بریم سوال بعدی. خنده‌ام می‌آمد اما محال بود دیگر جلوی او بخندم. سکوت کردم و او ادامه داد: –از اول پوششت…

رمان آرزوهای گمشده پارت 13

بدون دیدگاه
–باشه مشکلی نیست، فردا صبح زودتر می‌آم کارامو انجام می‌دم و بعد می‌رم. بازم عذر می‌خوام مزاحمتون شدم. لبخندی زد و گفت: –مزاحم نیستین. فردا می‌بینمتون. صدای آرام آمال گوشش…

رمان آرزوهای گمشده پارت 12

بدون دیدگاه
در حالی که شماره‌ی محمد را می‌گرفت گفت: –من که پسر آروم و صبورت بودم فریبا بانو چی شد؟ جدیدا خیلی زود تغییر عقیده می‌دی، عوض شدی! مادرش با دو…

رمان آرزوهای گمشده پارت 11

بدون دیدگاه
  –قبوله اما اگه هفته‌ی بعدم مارو نبری، می‌ریم پیش مامان مهری دیگه‌ام نمیاییم پیش شما. هر دو را بوسیدم و گفتم: –قول می‌دم اما دونه دونه، همه‌ با هم…