رمان رسم دل پارت ۲۰2 سال پیشبدون دیدگاه هنوز تو شوک روابط خانم امینی و کیاوش و پری بانو بودم که از کنارم رد شدن و به سمت ورودی اصلی راه کج کردن.…
رمان رسم دل پارت ۱۹2 سال پیشبدون دیدگاه خانم جلیلی دست انداخت زیر چونهام و سرم رو بالا اورد و گفت: -یا اسم اون دوستت رو میگی یا پای خودت گیره و میفهمم این مال…
رسم دل پارت ۱۸2 سال پیشبدون دیدگاه بالاخره این دو ساعت کذایی و پر استرس تموم شد. زنگ خورد و بچهها به حیاط رفتن. من هم داشتم این پا و اون پا میکردم…
رمان رسم دل پارت ۱۷2 سال پیشبدون دیدگاه – اگه لطف کنی سر و سینهات رو از جلوی چشم و دهن من جمع کنی؛ بیشتر ممنونت میشم. همه دارن این وضعیت افتضاح رو نگاه میکنن.…
رمان رسم دل پارت ۱۶2 سال پیش۳ دیدگاه با شنیدم جملهی آخر پری بانو؛ که حکم تیر خلاص رو داشت عین اسپند روی آتیش از جا پرید. صورتش سرخ شده بود. با حرص داشت هوا رو…
رمان رسم دل پارت ۱۵2 سال پیشبدون دیدگاه گوشیم دستم بود و هزار بار انگشتم به سمت اسم مهشید میرفت تا باهاش تماس بگیرم و بهش بگم بیاد دنبالم، ولی بعدش پشیمون میشدم. نمیدونستم چی باید…
رمان رسم دل پارت ۱۴2 سال پیشبدون دیدگاه خندهای کردم و از سر رضایت روی گونهاش ماچ محکمی کاشتم که رد رژم روی گونهاش جا موند. حرصی شد و با دستمال مرطوب گونهاش رو…
رسم دل پارت ۱۳2 سال پیشبدون دیدگاه آروم جوری که مهشید صدام رو نشنوه تماس رو وصل کردم و جواب دادم. – سلام پری جون شبتون بخیر. حالتون خوبه؟ یاد ما افتادید! واقعا از…
رمان رسم دل پارت ۱۲2 سال پیشبدون دیدگاه کیاوش مضطرب و نگران داشت طول و عرض اتاق رو طی میکرد. دیگه طاقت نیاورد و ضربهای به در دستشویی زد. -سارا؟ چی شد؟ چقدر طولش…
رمان رسم دل پارت ۱۱2 سال پیشبدون دیدگاه بالاخره تونستم حرف آخرم رو بزنم و یه نفس راحت بکشم. گفتنش برای خیلی سخت بود. منتظر بودم تا عکس العمل پری جون رو بشنوم. سکوتش پشت…
رمان رسم دل پارت ۱۰2 سال پیشبدون دیدگاه حسابی خسته بودم و ذهنم درگیر بود ولی مطمئن بودم مهشید تا ته قضیه رو در نمیاورد دست از سرم برنمیداشت. بی هیچ حرفی فقط سلام دادم و…
رمان رسم دل پارت ۹2 سال پیشبدون دیدگاه زیر لب تشکری کردم و با تکون دادن سرم گفتم: «باشه، حتما.» کلافه بودم اصلا حوصلهی این همه انتظار کشیدن رو نداشتم. ذوق داشتم برای…
رمان رسم دل پارت ۸2 سال پیشبدون دیدگاه پری بانو که حسابی خوشش اومده بود با ذوق و اشتیاق پرسید: -خب حالا چند تا خواهر و برادر داری؟ شغل بابات چیه؟ اول مکثی کردم و…
رمان رسم دل پارت ۷2 سال پیشبدون دیدگاه اخمهای کیاوش توی هم رفت و گره دستهاش رو باز کرد و سارا رو به سمت خودش چرخوند. و کلافه گفت: – غلط کردن بخوان به اندام سفید…
رمان رسم دل پارت ۶2 سال پیشبدون دیدگاه پری که از طرفداری کیاوش حسابی عصبی شده بود، دندونهاش رو بهم سایید و گفت: -مگه زن تو به عقاید من احترام میذاره؟! که من…