رمان رسم دل پارت ۴۹ 3.9 (20)

بدون دیدگاه
        از نگرانی زیاد این روزها همه‌اش با مهشید حرف می‌زدم. یه روز هم رفتم استخر پیشش تا یه کم آروم بشم. مهشید همیشه با حرف‌هاش بهم…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۴۷ 4.6 (17)

۱ دیدگاه
        – و این دقیقا چیزی که هیچ وقت تو خونه‌ی ما نبود. تازه من بیچاره همیشه باید بی صدا درد می‌کشیدم. از همون اول مامانم گفت…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت۴۵ 3.9 (19)

۱ دیدگاه
    سینی رو گذاشت روی میز و بعد از برداشتن یه شاخه گل رز از گلدون وسط میز، راهی اتاقش شد.   دلم پر زد برای این همه عشقی…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۴۳ 3.9 (19)

۳ دیدگاه
        بی حوصله نفسم رو بیرون دادم و گفتم:   -ممنونم پری جون ولی من اصلا اشتها ندارم. یه کم سرم درد می‌کنه می‌خوام برم دوش بگیریم.…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۴۰ 3.8 (22)

بدون دیدگاه
      پری بانو دستی روی شونه‌ام گذاشت و با لبخند گفت:   -مراحمی گلم تو نعمت بزرگی هستی که نصیب خانواده‌ی ما شدی. باشه عزیزم هر جور که…

رمان رسم دل پارت ۳۹ 3.9 (16)

بدون دیدگاه
      مکثی کردم که پری بانو پرسید: -چی شده عزیزم؟ چرا وایستادی نمیای؟! چیزی لازم داری؟   آب دهنم رو قورت دادم و آروم پرسیدم:   -سارا جون…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۳۸ 4.3 (19)

بدون دیدگاه
      صبح تمام لباس‌هام رو توی چمدون جمع کردم. بقیه خرت و پرت‌هام رو هم برداشتم. همه رو گذاشتم پشت در تا وقتی پری بانو اومد زودتر پایین…

رمان رسم دل پارت ۳۶ 4 (21)

بدون دیدگاه
        با یادآوری اون روزها آهی کشیدم و سرم رو به شیشه‌ی ماشین تکیه دادم. طولی نکشید که کیاوش اومد و گفت:   -کارهای دفترخونه تموم شده…