_فعلا نفهمه بهتره..که چي…که حرص بخوره…بسشه بچه ام هميشه بزحمتو حرص ما رو دوشش بوده…با شوهرش و دخترش خوشه بذار تو آرامش و خوشي هم بمونه…. برديا وارد اتاق…
با اصرار نارين رفتم پشت تيربون ..صحبت نکردم..سخنران نبودم که بخوام کسي رو تحت تاثير قرار بدم… نارين اعلام کرد که لباس اختتاميه من به قيمت نجومي از طرف…
آتنا : وايييييييييي… به هر کي برسم ميگم..چرا نشناختم…واي تينا بريم مجله هامون رو بياريم حتما باده هست توش….وايييي..باورم نمي شه… ..من هم باورم نمي شد که تو اين…
_هموني که صبح ديدي!!! چي گفت بهت؟؟.. _هيچي…فقط گفت حمومي و پيغامي دارم يا نه….دختر خوشگليه…. با مشت به ديوار بالا سرم کوبيد : اشتباه پشت اشتباه….شدم پسر 19…