رمان ماتیک پارت 27 4.5 (35)

۱ دیدگاه
      لعیا گفت :   _ بفرمایید خونه‌ی خودتونه   صدای نغمه چشمانش را گشاد کرد :   _ مرسی لعیا جون ، ببخشید باید زودتر میومدیم ولی…

رمان ماتیک پارت 23 4.5 (42)

۴ دیدگاه
      ******************* در آهنی با صدای بدی باز شد :   _ ساواش دانش‌پژوه؟   صدای سرباز بود   ساواش خسته و عصبی از روی زمین کثیف سلول…

رمان ماتیک پارت ۲۱ 4.5 (45)

۲ دیدگاه
      قبل ازینکه بتواند دور شود ساواش از پشت سر موهایش را کشید و دور دستش پیچاند   مقنعه اش دور گردنش افتاده بود   وحشت زده جیغ…

رمان ماتیک پارت ۱۹ 4.6 (38)

۳ دیدگاه
      متوجه اطراف نبود   استخر عمق چندانی نداشت و هر دو زانویش به شدت از برخورد با کف درد گرفتند   خودش را بالا کشید و دستش…

رمان ماتیک پارت ۱۷ 4.6 (37)

۳ دیدگاه
      ساواش بی حوصله موبایلش را روی میز گذاشت که صدای عمه اش بلند شد :   _ این چه قیافه‌ایه؟   واکنشی نشان نداد   چهره ی…

رمان ماتیک پارت۱۶ 4.6 (34)

۲ دیدگاه
    بی حوصله پاکت را گرفت و سر تکان داد وارد خانه که شد صدای موبایلش بلند شد پیام عمه‌اش را سرسری خواند : _ فردا نیا مدرسه ساواش…