رمان ماتیک پارت ۱۸۵

9 دیدگاه
    _ با کی قرار داری؟   _ بپوش لباستو بریم ، مغزمو خوردی   _ چطور من بی اجازه‌ی آقا حق ندارم از خونه برم بیرون اون وقت…

رمان ماتیک پارت ۱۸۴

4 دیدگاه
    ساواش لبخند زد   بچه ها با شدت بیشتری خندیدند   سرهای همگی سمت لادن برگشته بود   ساواش با لبخند ساندویچ را گرفت و روی صندلی لادن…

رمان ماتیک پارت 183

1 دیدگاه
      _ لیست گروه‌بندی های ارائه رو بیارید واسم امتحان بمونه تایم بعدی   صدای اعتراض ها بلند شد   ساواش نگاهی به لیست کرد و بی توجه…

رمان ماتیک پارت ۱۸۲

بدون دیدگاه
      بی حال روی صندلی کنار پنجره نشسته و با خودکار بنفشی از ست خودکارهایی که ساواش خریده بود روی صفحه اول کلاسورش خطوط درهم میکشید   ضعف…

رمان ماتیک پارت ۱۸۱

3 دیدگاه
    قاشق را با حرص در کاسه پرت کرد و بلند شد   _ سوپتو میخوری یک ربع دیگه برمیگردم نخورده باشی میریزم تو حلقت دارو داری ، نخوری…

رمان ماتیک پارت ۱۷۹

4 دیدگاه
    لادن به سختی لب زد   _ من … چرا اینجام   پرستار با نگاهی معنی دار نگاهش کرد   _ خودتو خسته نکن بری بخش روانشناس معاینه‌ات…

رمان ماتیک پارت ۱۷۸

4 دیدگاه
    **   سرش تیر‌میکشید و پیشانی اش نبض می‌زد   صدایی در گوش هایش پشت سرهم تکرار‌می‌شد   صدای دخترانه ای که با شیطنت کلمه استاد از دهانش…

رمان ماتیک پارت 177

18 دیدگاه
    درد با شدت تا گردنش پخش شد و صدای فریاد متعجب نگهبان بلند شد هی چکار میکنی دیونه؟؟ شانه هایش را گرفت و هول شده عقب کشیدش خواست…

رمان ماتیک پارت 176

12 دیدگاه
      ساواش سرش را میان دستانش گرفت و نالید   تقصیر منه…. من کشتمش     با زانو بر روی زمین افتاد دکتر بی توجه به او با…

رمان ماتیک پارت 175

5 دیدگاه
    ضربان نداره زانوهای ساواش لرزید احساس کرد ضربان قلب او هم قط خواهد شد مرد بدون هیچ اضطرابی  با  جدیت  رو به او دستور داد راهنمایشون کنید بیرون…

رمان ماتیک پارت 174

22 دیدگاه
    به یاد نمی آورد   شاید زمان بالا رفتن پله ها آن هارا گم کرده بود ، شاید…   مگر مهم بود؟ دخترک نفس نمی‌کشید!   سمت خیابان…

رمان ماتیک پارت ۱۷۳

17 دیدگاه
    نفس راحتی کشید و پلک هایش را روی هم فشرد   انتظار داشت به محض باز کردن در با رگ تیغ زده اش مواجه شود اما اینطور نبود……

رمان ماتیک پارت ۱۷۲

15 دیدگاه
  ماشین که روبروی ساختمان توقف کرد بی توجه به در باز مانده سمت خانه دوید   زانوهایش یاری نمی‌کردند   با دست های لرزان دکمه آسانسور را فشرد  …

رمان ماتیک پارت ۱۷۱

8 دیدگاه
    ساواش از روی جدول بلند شد و آرام زمزمه کرد   _ دارم میام   لادن بی جان خندید   _ وقتی بیای نمیتونیم حرف بزنيم   ساواش…