رمان ماتیک پارت 2252 هفته پیشبدون دیدگاه *** آب دهنش را فرو داد و مضطرب به ساختمانِ روبرویش نگاه کرد ساواش اشاره زد _ کارت ورود به جلسه ، مداد اضافه ،…
رمان ماتیک پارت 2241 ماه پیشبدون دیدگاه _ پسته هارو خوردی؟ لادن بی حال روی کاناپه دراز کشید _ خوردم اما بالا آوردم _ اشکالی نداره ، خوبه معدت خالی نبوده لادن…
رمان ماتیک پارت 2232 ماه پیش۱ دیدگاه کمک کرد دخترک لباس بپوشد ، موهایش را سشوار کشید و بعد روی تخت خواباندش _ من میرم حمام برات پستهی شور میارم بخور حالتتهوعت کم میشه لادن…
رمان ماتیک پارت 2222 ماه پیش۱ دیدگاه _ آره ، آره عزیزم … نگران نباش لادن با گریه و حالی بد خندید صدای زمزمهاش را تنها خودش شنید _ با من مهربون…
رمان ماتیک پارت 2213 ماه پیشبدون دیدگاه لادن مثل خودش صدا بالا برد _ قرارم نبود بخونم! برنامم روز آخر خالیه حالا ساکت شو تمرکزم بهم میریزه ساواش چشم غره ای به در بسته…
رمان ماتیک پارت 2203 ماه پیشبدون دیدگاه همه چیز خوب بود اما رنگ و بویی غریبانه داشت! لادن شب آخر روی ماسه ها دراز کشیده و خیره به ستاره ها پرسیده بود _ تو هم…
رمان ماتیک پارت 2193 ماه پیش۱ دیدگاه _ هنوز فصلش نرسیده ، بعد از کنکورت که اومدیم میخرم لادن با ولع به شاخهی بالا اشاره زد _ نمیخواد بخری باید بچینی! ساواش سرش را بلند…
رمان ماتیک پارت 2184 ماه پیش۱ دیدگاه با نیمخیز شدنِ دخترک مچ دستش را چنگ زد _ کجا؟ لادن موهایش را پشت گوشش فرستاد هنوز هم عادت نکرده بود به اینطور برهنه بودن در آغوش…
رمان ماتیک پارت 2175 ماه پیشبدون دیدگاه _ تازه عروس دومادم محسوب میشیم دخترک تلخ پوزخند زد _ آره خیلی! ساواش بحث را تغییر داد و هم زمان دستش را دور کمر…
رمان ماتیک پارت 2165 ماه پیشبدون دیدگاه _ مودب باش! لادن محکم به بازویش کوبید _ دفعه آخرت بود کنار من لاس میزدی! _ من لاس بزنم؟ با زن شوهر دار؟…
رمان ماتیک پارت 2156 ماه پیش۲ دیدگاه ترگل گاز کوچکی به گوشت زد شبیه به بچههایی که تازه غذا خوردن را شروع کردهاند _ وای چقدر خوشمزست لادن دست به سینه نگاهش کرد …
رمان ماتیک پارت 2146 ماه پیشبدون دیدگاه لادن سعی کرد سوتی ندهد _ تو ساحل پاشون پیچ خورد! ساواش با جدیت سری تکان داد و سمت آشپزخانه رفت لادن نمایشی لبخند…
رمان ماتیک پارت 2137 ماه پیش۲ دیدگاه لادن روی زانوهایش نیم خیز شد با چشمان گشاد شده هر دو دستش را محکم به دهانش فشرد تا فریاد نکشد باورش نمیشد چه میشنود!…
رمان ماتیک پارت 2127 ماه پیش۳ دیدگاه قبل از خروج از در آخرین طعنه را هم زد! _ نترس ، نزدیک آب نمیشم دستوراتت اجرا میشه آقای ناپدری! ساواش پوف کشید دخترک بی…
رمان ماتیک پارت 2118 ماه پیشبدون دیدگاه لیوان را دستش داد و پیراهنش را از تن بیرون کشید _ تقصیر منه میخوام از گرسنگی نمیری لادن بینیاش را به لیوان چسباند و بعد…