رمان ماتیک پارت ۱۸۵3 هفته پیش9 دیدگاه _ با کی قرار داری؟ _ بپوش لباستو بریم ، مغزمو خوردی _ چطور من بی اجازهی آقا حق ندارم از خونه برم بیرون اون وقت…
رمان ماتیک پارت ۱۸۴3 هفته پیش4 دیدگاه ساواش لبخند زد بچه ها با شدت بیشتری خندیدند سرهای همگی سمت لادن برگشته بود ساواش با لبخند ساندویچ را گرفت و روی صندلی لادن…
رمان ماتیک پارت 1833 هفته پیش1 دیدگاه _ لیست گروهبندی های ارائه رو بیارید واسم امتحان بمونه تایم بعدی صدای اعتراض ها بلند شد ساواش نگاهی به لیست کرد و بی توجه…
رمان ماتیک پارت ۱۸۲3 هفته پیشبدون دیدگاه بی حال روی صندلی کنار پنجره نشسته و با خودکار بنفشی از ست خودکارهایی که ساواش خریده بود روی صفحه اول کلاسورش خطوط درهم میکشید ضعف…
رمان ماتیک پارت ۱۸۱2 ماه پیش3 دیدگاه قاشق را با حرص در کاسه پرت کرد و بلند شد _ سوپتو میخوری یک ربع دیگه برمیگردم نخورده باشی میریزم تو حلقت دارو داری ، نخوری…
رمان ماتیک پارت ۱۸۰2 ماه پیشبدون دیدگاه ساواش سر تکان داد _ باشه .. آروم باش _ برو بیرون تنهام بذار _ آروم باش میرم _ به خانوادم خبر بده …
رمان ماتیک پارت ۱۷۹2 ماه پیش4 دیدگاه لادن به سختی لب زد _ من … چرا اینجام پرستار با نگاهی معنی دار نگاهش کرد _ خودتو خسته نکن بری بخش روانشناس معاینهات…
رمان ماتیک پارت ۱۷۸3 ماه پیش4 دیدگاه ** سرش تیرمیکشید و پیشانی اش نبض میزد صدایی در گوش هایش پشت سرهم تکرارمیشد صدای دخترانه ای که با شیطنت کلمه استاد از دهانش…
رمان ماتیک پارت 1773 ماه پیش18 دیدگاه درد با شدت تا گردنش پخش شد و صدای فریاد متعجب نگهبان بلند شد هی چکار میکنی دیونه؟؟ شانه هایش را گرفت و هول شده عقب کشیدش خواست…
رمان ماتیک پارت 1763 ماه پیش12 دیدگاه ساواش سرش را میان دستانش گرفت و نالید تقصیر منه…. من کشتمش با زانو بر روی زمین افتاد دکتر بی توجه به او با…
رمان ماتیک پارت 1753 ماه پیش5 دیدگاه ضربان نداره زانوهای ساواش لرزید احساس کرد ضربان قلب او هم قط خواهد شد مرد بدون هیچ اضطرابی با جدیت رو به او دستور داد راهنمایشون کنید بیرون…
رمان ماتیک پارت 1744 ماه پیش22 دیدگاه به یاد نمی آورد شاید زمان بالا رفتن پله ها آن هارا گم کرده بود ، شاید… مگر مهم بود؟ دخترک نفس نمیکشید! سمت خیابان…
رمان ماتیک پارت ۱۷۳4 ماه پیش17 دیدگاه نفس راحتی کشید و پلک هایش را روی هم فشرد انتظار داشت به محض باز کردن در با رگ تیغ زده اش مواجه شود اما اینطور نبود……
رمان ماتیک پارت ۱۷۲4 ماه پیش15 دیدگاه ماشین که روبروی ساختمان توقف کرد بی توجه به در باز مانده سمت خانه دوید زانوهایش یاری نمیکردند با دست های لرزان دکمه آسانسور را فشرد …
رمان ماتیک پارت ۱۷۱4 ماه پیش8 دیدگاه ساواش از روی جدول بلند شد و آرام زمزمه کرد _ دارم میام لادن بی جان خندید _ وقتی بیای نمیتونیم حرف بزنيم ساواش…