رمان ماتیک پارت 177 4.5 (229)8 ماه پیش۱۸ دیدگاه درد با شدت تا گردنش پخش شد و صدای فریاد متعجب نگهبان بلند شد هی چکار میکنی دیونه؟؟ شانه هایش را گرفت و هول شده عقب کشیدش خواست…
رمان ماتیک پارت 176 4.6 (155)8 ماه پیش۱۲ دیدگاه ساواش سرش را میان دستانش گرفت و نالید تقصیر منه…. من کشتمش با زانو بر روی زمین افتاد دکتر بی توجه به او با…
رمان ماتیک پارت 175 4.4 (168)8 ماه پیش۵ دیدگاه ضربان نداره زانوهای ساواش لرزید احساس کرد ضربان قلب او هم قط خواهد شد مرد بدون هیچ اضطرابی با جدیت رو به او دستور داد راهنمایشون کنید بیرون…
رمان ماتیک پارت 174 4.5 (172)8 ماه پیش۲۲ دیدگاه به یاد نمی آورد شاید زمان بالا رفتن پله ها آن هارا گم کرده بود ، شاید… مگر مهم بود؟ دخترک نفس نمیکشید! سمت خیابان…
رمان ماتیک پارت ۱۷۳ 4.5 (130)8 ماه پیش۱۷ دیدگاه نفس راحتی کشید و پلک هایش را روی هم فشرد انتظار داشت به محض باز کردن در با رگ تیغ زده اش مواجه شود اما اینطور نبود……
رمان ماتیک پارت ۱۷۲ 4.4 (138)8 ماه پیش۱۵ دیدگاه ماشین که روبروی ساختمان توقف کرد بی توجه به در باز مانده سمت خانه دوید زانوهایش یاری نمیکردند با دست های لرزان دکمه آسانسور را فشرد …
رمان ماتیک پارت ۱۷۱ 4.7 (150)8 ماه پیش۸ دیدگاه ساواش از روی جدول بلند شد و آرام زمزمه کرد _ دارم میام لادن بی جان خندید _ وقتی بیای نمیتونیم حرف بزنیم ساواش…
رمان ماتیک پارت ۱۷۰ 4.5 (127)8 ماه پیش۳ دیدگاه تلخندی زد و آه کشید دخترک برای چیدن آن میز از صبح حداقل بیست مرتبه با خواهرش تماس گرفته بود! دستش برای قطع کردن رفت که…
رمان ماتیک پارت۱۶۹ 4.1 (269)9 ماه پیش۹ دیدگاه نگرانی پشت در اتاق اورژانس قدم میزد و منتظر دکتر بود سوگول بطری آب را سمتش گرفت _ یکم بخور ، اعصابت آروم بشه بی حوصله…
رمان ماتیک پارت 168 4.4 (101)9 ماه پیش۶ دیدگاه ظرف ها با صدای بدی شکستند و پدر ساواش به سرعت شمع ها را خاموش کرد تا خانه آتش نگیرد اختر خاتون نالید _ آی قلبم ……
رمان ماتیک پارت 167 4.2 (156)9 ماه پیش۱۳ دیدگاه ساواش غرش کرد _ زنِ خائن نه! اینبار دست لادن بالا رفت و محکم روی گونهی ساواش فرود آمد سوگول هیع کشید اخترخاتون…
رمان ماتیک پارت ۱۶۷ 4.4 (98)9 ماه پیش۳ دیدگاه اخترخاتون روی صندلی نشست و محکم روی زانوهایش کوبید صدای گریه هایش همه را سر میز کشاند _ بعد از ده سال نذر و نیاز خدا…
رمان ماتیک پارت ۱۶۶ 4 (25)9 ماه پیش۳ دیدگاه نمکدان را روی میز کوبید دست هایش میلرزید بهت زده جواب داد _ تو خونه ی من ایستادید از زن گرفتن برای شوهرم میگید؟ …
رمان ماتیک پارت ۱۶۶ 4.5 (81)9 ماه پیش۲ دیدگاه نمکدان را روی میز کوبید دست هایش میلرزید بهت زده جواب داد _ تو خونه ی من ایستادید از زن گرفتن برای شوهرم میگید؟ _…
رمان ماتیک پارت ۱۶۵ 4.4 (107)9 ماه پیش۲ دیدگاه زیرچشمی نگاهی به ساواش انداخت کاش این مرد میفهمید اگر کوتاه می آید بخاطر احترام به اوست آرام زمزمه کرد _ نه ، الان میارم خدمتتون…