رمان ماتیک پارت 177

4.5
(229)

 

 

درد با شدت تا گردنش پخش شد و صدای فریاد متعجب نگهبان بلند شد

هی چکار میکنی دیونه؟؟

شانه هایش را گرفت و هول شده عقب کشیدش

خواست مرد را بیرون کند اما صدای خش دار و پر بغضش دلش را سوزاند

 

هر چند به ئاسطه شغلش زیاد چنین صحنه هایی دیده بود

 

لادن….لادن پاشو

 

ساکت برادر من بیمارستانه…. ببین با خودت چکار کردی… ای بابا

 

ساواش از پشت هاله ای از اشک خیره اش ماند

دست های یخ زده اش را دراز کرد ویقه لباس فرم نگهبانی  را میان دستانش گرفت

مرد خیال کرد قصد دعوا و کتک کاری دارد  اما او تنها متلمس می نالید

 

بذار برم تو

میخواستن …میخواستن ماسک رو از رو صورتش بردارن

 

من نمیزارم…..باید… اونقد شوک لنتی رو بزارن رو بدنش تا نفس بکشه

 

پرستاری از دور به سمتش آمد

نگهبان کلافه گفت

 

این داره سکته میکنه خانم اولادی

 

پرستار به سرعت مشغول گرفتن فشارش شد و صدایش را بالا برد

 

آقای جمالی ؟یک آرام بخش بیارید احنتمالا فشارشون بالاست

 

ساواش بی جان روی صندلی افتاد

دنیا دور سرش می چرخید

اصلا دنیا تمام شده بود

 

اشک از گوشه چشمش پایین چکید و گرفته پچ زد دست از سرم بردارید

 

زنمه….تورو قران…….هنوز…هنوز قراره کنکور بده ………..نذارید بمیره

 

قراره بره دانشگاه

ساواش بی حال پچ زد

 

هر چی بخاین بهتون میدم…..نزارید بمیره

زن با جدیت جواب داد

-همکار ا هر کاری بتونن انجام میدن آقای محترم

-مرگ دست خداست

صدایش را بالا برد و همونطور که دور میشد رو به همکارش ادامه داد

-فشارشون خیلی بالاس آرام بخش تزریق کردید  بفرستین بخش

 

در اتاق باز شد

مردی با عجله از اتاق خارج شد و قبل از اینکه فاصله بگیرد

متاسف گفت

-متاسفانه برنگشته

 

ساواش چشمانش را روی هم فشرد

باور نمیکرد

 

انگار اطرافیانش به زبان دیگری حرف میزدند

بدن بی جانش را سمت اتاق کشید اما پاهایش همراهی نکردند

 

پایین صندلی روی زمین افتاد و زمزمه کرد

-باید ببینمش….بذارید ببینمش

 

بغض مردانه اش با صدا منفجر شد

 

دستش سوخت

 

زن آرام بخش تزریق کرده بود اما او آرام نمیشد

 

مگر میتوانست آرام شود

پیشانیش را به زمین چسپاند و به حالت سجده وا  شانه هایش لرزید

 

بدنش بی حس شد  و کم کم حتی انرژی برای باز نگه داشتن چشمانش هم نداشت

صدای خنده دخترانه ای پر شیطنتی در گوشش پیچید

 

دختر17 ساله با لباس  مدرسه و چتری هایی روی پیشانی اش که مدرسه را با شیطنت هایش منفجر میکرد

 

دختری که تنها دغه دغه اش ماتیک زدن در زنگ های تفریح  بود و حالا روی تخت اورژانس نفس نمیکشید

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 229

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
18 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
zeinab
7 ماه قبل

ولی لادن زنده است این نگهبانه از اول تن و بدن لرزوندن دوست داشت اون از پارت قبل ساواش سکته کرد با سر خونه گفتنش اینم از این پارت میاد ک..شر تلاوت می کنه متاسفانه برنگشته نگهبانی ب این کارا چیکار داری😐
ساواش تا حداقل ده پارت دیگه باید عذاب وجدانی که خرش و گرفته خفش کنه تا من آروم شم بعدشم بره دنبال گوه خوردم غلط کردم گفتن ب لادن لادن یه دور خفش کنه بعدم که معلومه چی میشه فقط تموم شههه

ساناز
پاسخ به  zeinab
7 ماه قبل

یعنی دروغ میگن که مرده؟

zeinab
پاسخ به  ساناز
7 ماه قبل

ایست قلبی با مردن فرق داره خیلیا تا الان دچار ایست قلبی شدن ولی نمردن
بعد پسره از فعل حال استفاده کرد گفت برنگشته… یعنی هنوز برنگشته تیم پزشکی ام که بیرون نیومدن فقط این پسره اومد بیرون ینی دارن روش یه سری روشای احیا اجرا می کنن تیم پزشکی طرف بمیره میان بیرون شاید لحظه آخر برگرده

شیوا
7 ماه قبل

امیدوارم این رمان کلیشه ها رو بشکنه و این دختر بخت برگشته واقعا فوت شده باشه نه اینکه زنده بمونه و دوباره گیر اون مادر شوهر و شوهر و عمه شوهر عفریته بیفته و دوباره جدل و دعوای دختر عمه و فلان…

zeinab
پاسخ به  شیوا
7 ماه قبل

واقعا با این که دوست ندارم لادن بمیره ولی مردنش بهتره زنده ام بمونه ساواش یه مدت عذاب وجدان میگیره بعدش دوباره هوار خیانتش گوش آسمون و خراش میده قرارم نیست برخورد جدی با خانوادش به خاطر لادن داشته باشه منی که هیچ کارم ازش به خاطر کارایی ک با لادن کرد حالم به هم میخوره چه برسه خود لادن. پشیمونم بشه زندگی ای که طرفت یه کار کرده خودکشی کنی و جلو جمع زده تو صورتت به چه درد میخوره حالا اگه اون سه سال تلف شدن مهم ترین سالای عمرش و فاکتور بگیریم

الهه دهقانی
7 ماه قبل

حس میکنم اصلا ساووش دوسش نداره که اگر داشت همش نمیگفت اون از دوست دخترم این از مامانم این از زنم اصلا چه لزومی داره زنی که بهت خیانت کرده رو پیش خودت نگه داری اینجای داستان یه ذره از عالم واقعیت دور از انتظار… الان هم صرفا عذاب وجدان داره یادم نمیاد یه جایی از این داستان گفته باشه که عاشقشم همش میگفت زنمی روت غیرت دارم و….

Zeynab Rostamy
پاسخ به  الهه دهقانی
7 ماه قبل

اتفاقن به نظره من یه ذره هنوز دوسش داره ، چون اینکه میگه روت غیرت دارم حتما از روی علاقه است
در کل که امیدوارم لادن زنده بمونه و همچنین ساواش پشیمون شه از کاراش و بخواد جبران کنه آمینننننن

Zeynab Rostamy
7 ماه قبل

کی قراره نویسنده پارت بده ؟

Zeynab Rostamy
7 ماه قبل

کسی رمانی که موضوعش حدودن شبیه رمان ماتیک باشه میشناسه ؟

Zeynab Rostamy
7 ماه قبل

پارت جدید کی میاد؟ ؟؟

Zeynab Rostamy
پاسخ به  NOR .
7 ماه قبل

پس هنوز نویسنده خستگی نوشتن پارته قبلو نگرفته !!!!
هوففف

Rose Azimi
7 ماه قبل

سلام نویسنده جون میشه لطفا هرچه سریعتر رمانو تموم کنی و ببندیش چون دانشگاه و مدارس شروع میشه مام ذهنمون مشغول میشه
اگه زودتر ببندیش ممنون میشم تا آخرای این ماه

army
7 ماه قبل

واقعا خسته نباشید با این پارت گذاری تون از دستت دارم کف و خون بالا میارم

Zeynab Rostamy
پاسخ به  army
7 ماه قبل

آخ گفتیا !!!!

سارا فولادی
7 ماه قبل

گندشو در آوردی دیگه
الان مثلا خیلی شاخی میخوای تو خماری بزاری بقیه رو واسه خودت بابا ۲ خط می نویسه میره 😒😏

Mina Kazemzadeh
7 ماه قبل

چرا پارت نمیزارین؟ ۳ هفته شده

18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x