رمان ماتیک پارت ۱۴۹ 4.6 (78)1 سال پیشبدون دیدگاه با این همه تحمل دیدن ساواش را نداشت حاضر بود شب را در خیابان بماند! _ فعلا نمیخوام ساواش چیزی بدونه باشه ابجی؟ قول بده بهم …
رمان ماتیک پارت ۱۴۸ 4.5 (63)1 سال پیشبدون دیدگاه لرزان اما محکم گفت _ یا بهش بگو پیادهشه بره عقب یا من نمیام! جلو نشستن برایش اهمیت نداشت تنها میخواست با این کار کمی در…
رمان ماتیک پارت 147 4.5 (70)1 سال پیشبدون دیدگاه لادن خودش را جلو کشید و دستش را مقابل صورتش تکان داد _ تموم؟ قبول کردی؟ ساواش به او چشم غره رفت _ برای ایمیل دانشگاه…
رمان ماتیک پارت ۱۴۶ 4.6 (55)1 سال پیشبدون دیدگاه * _ کارنامه بلخ همانطور که مثل زن های خانه دار یاز پوست میکند بینیاش را بالا کشید و با چشمان اشک آلود جواب داد _…
رمان ماتیک پارت ۱۴۵ 4.7 (60)1 سال پیش۱ دیدگاه لادن همانطور که به خودش میپیچید صندلی جلو نشست و خم شد اگر درد نداشت یا اوضاعشان کمی بهتر بود متلک میانداخت که این هم از طرز صحبت…
رمان ماتیک پارت ۱۴۴ 4.6 (52)1 سال پیشبدون دیدگاه خواب هایش آشفته بود یک لحظه دیر به کنکور رسیده بود و لحظه ای دیگر پاسخ های آزمون را اشتباه پر کرده بود فرمول های ریاضی و…
رمان ماتیک پارت ۱۴۳ 4.4 (69)1 سال پیشبدون دیدگاه ساواش خودش را روی رختخواب انداخت _ تا الان نخوابیدی این پنج دقیقه هم روش کلافه پوف کشید زیر کتری را روشن کرد و کتاب…
رمان ماتیک پارت 142 4.7 (52)1 سال پیش۴ دیدگاهساواش با یک نگاه چک کرد و ابرو بالا انداخت _ نه بابا … مخت اونقدرام آکبند نیست _ تا الان نمره نمیاوردم چون نخواستم درس بخونم! خنگ…
رمان ماتیک پارت ۱۴۱ 4.5 (57)1 سال پیشبدون دیدگاه ساواش چپ چپ به حرکات منشوری اش خیره شد _ باید ببینی تو کدوم تصویر h بزرگ تر از صفره انیشتن لادن دستانش را پایین آورد…
رمان ماتیک پارت ۱۴۰ 4.5 (51)1 سال پیشبدون دیدگاه ساواش راحت رخت خواب او را گرفته و همانطور که لم داده بود به محتوای موبایلش لبخند میزد کلافه پوف کشید و این پا و آن پا کرد…
رمان ماتیک پارت ۱۳۹ 4.6 (48)1 سال پیشبدون دیدگاهبا جدیت هشدار داد _ زل زدی به من چرا؟ کتاب و الکی جلوت باز گذاشتی؟ فردا ترازت پایین باشه وای به حالت لادن کلافه پوف کشید …
رمان ماتیک پارت ۱۳۸ 4.4 (45)1 سال پیش۲ دیدگاه با شنیدن صدای باز شدن آب لباس هایش را پوشید و موهای خیسش را پشت گوشش فرستاد گر گرفته بود پوستش حرارت داشت اما برخلاف چند دقیقه پیش…
رمان ماتیک پارت ۱۳۷ 4.5 (66)1 سال پیش۱ دیدگاه لیوان را پایین آورد و آرام لب زد _ مرسی انگشت اشارهی ساواش روی لب پایینش قرار گرفت خیسی آب را با انگشتش گرفت و آرام…
رمان ماتیک پارت ۱۳۶ 4.4 (62)1 سال پیشبدون دیدگاه گونه هایش از شرم سرخ شده بودند اما حرص اجازه فکر کردن نمیداد شوهرش زنی را به خانه راه داده بود! آن هم خانه ای که…
رمان ماتیک پارت ۱۳۵ 4.4 (61)1 سال پیشبدون دیدگاه به وزوزهای لادن اعتنایی نکرد همانطور که بازویش میان دستان او فشرده میشد سمت خانه برگشت بدن دخترک طوری میلرزید که انگار در فیلم ترسناکی محبوس شده…