رمان ماتیک پارت ۱۴۰

4.5
(51)

 

ساواش راحت رخت خواب او را گرفته و همانطور که لم داده بود به محتوای موبایلش لبخند می‌زد

 

کلافه پوف کشید و این پا و آن پا کرد

 

چاره‌ای نداشت

حال این آزمون ها برای خودش هم اهمیت داشت

تنها راه نجات بود انگار!

 

حال که نه خانواده ای برایش مانده بود و نه زندگی‌زناشویی….

 

با کتابش بالای سر ساواش ایستاد و خیره نگاهش کرد اما او محل نداد

 

چند ثانیه گذشت و بالاخره از رو رفت

آرام لب زد

 

_ ساواش؟

 

ساواش رضایت داد نگاهش کند اما حرفی نزد

 

کناب را بالا آورد و شک نداشت ساواش از کارش استقبال می‌کند!

 

_ من دیافراگم یاد نمی‌گیرم

چندسال گذشته از تدریسش سرکلاس

 

ساواش پوزخند زد

 

_ چندسال نگذشته بودم تو سرکلاس چیزی یاد نگرفته بودی

 

ناچار پوف کشید

 

_ خب ‌… چیکار کنم؟

 

_ به من ربطی نداره

 

_ مگه استاد فیزیک نیستی؟

 

ساواش با جدیت نگاهش کرد

 

_ من اومدم تو اون مدرسه بخاطر خواست عمه

وگرنه میخوای تو شهر بچرخونمتو نشونت بدم چندتا پروژه پیمانکاری زیر دست من بود؟

 

لادن دستش را در هوا تکان داد

 

_ خب بابا … تو مهندس ، تو پیمانکار ، تو مدیر شرکت!

حالا میشه اینو برای من توضیح بدی؟

فردا نصف بیشتر سوالات فیزیک از این قسمته

 

_ من نه بیکارم ، نه حوصله خنگ بازیاتو دارم

فقط منتظرم فردا نتیجه ترازت بیاد و کتابارو با خودم ببرم

 

لادن دیگر طاقت التماس کردن نداشت

 

عصبی زیرلب ناسزایی گفت ، تنها بالشت موجود در خانه را از زیر سر ساواش بیرون کشید و زمزمه کرد

 

_ به جهنم ، خودم یاد میگیرم

 

بالشت را به دیوار تکیه داد و سر کتاب نشست

 

دست هایش را زیر چانه زد و با اخم خیره مسائل فیزیک شد

 

انتظار داشت ساواش واکنشی نشان دهد اما بی اهمیت دوباره خیره موبایل شد

چنددقیقه بعد بالأخره با همان اخم زیرچشمی خیره ساواش شد

 

_ چگالی جیوه چنده؟

 

ساواش با تاسف سر تکان داد

 

_ صفحه ۴۶ کتاب فیزیکت

کتابای تست هیچی ، کتاب درسی رو هم نخوندی؟

من واسه اون رشته و دانشگاهی که خوابشو دیدی حتی جلدای کتابارو هم حفظ بودم خانم کوچولو!

 

لادن صفحه را پیدا کرد و زیرلب توضیح داد

 

_ همه درسارو جمع کردم

فقط فیزیک مونده بود امشب که اونم تو مزاحم شدی!

 

_ عربی چی؟

 

دهانش را کج کرد

ساواش نقاط ضعف درسی اش را حفظ بود!

 

_ اونو کلا حذف کردم!

 

_ غلط کردی

 

بهت زده نگاهش کرد

ساواش با جدیت نیم‌خیز شد

 

_ جمع کن کتاب درسیای هر چهار سال عربی رو

کتاب تست و معنی و تدریساش رو هم بذار رو هم رفتم ببرم

 

لادن دندان هایش را روی هم فشرد و زیرلب بی میل پچ زد

 

_ آزمون بعدی میخونم تستاشو میزنم

 

ساواش دیگر حرفی نزد

 

لادن چنددقیقه بعد دوباره به حرف آمد

 

بی میل ، انگار که آخرین کسی که در دنیا قصد صحبت کردن با او را داشت ساواش بود اما چاره ای نداشت!

 

_ فشار رو به دست آوردم ولی به پاسکال خواسته

چطوری تبدیل کنم؟

 

ساواش با جدیت جواب داد

 

_ صفحه ۲۹

 

_ از اون راه رفتم

جوابم تو گزینه ها نیست

 

_ یعنی چی از اون راه؟

تبدیل به پاسکال چندتا راه داره و من خبر نداشتم؟

نیست چون اشتباه به دست آوردی

 

لادن دلخور پشت چشم نازک کرد

 

کمی دیگر سؤال هارا خواند و باز آرام و قهرآلود پرسید

 

_ دوتا پیمانه داده

 

دست هایش را در هوا خم کرد و تلاش کرد شبیهشان شود!

 

_ هر دو فشار هوا و فشار شاره دارن

حالا از کجا باید فهمید کدوم فشار مثبته کدوم منفی؟

 

ساواش نگاهش کرد و او همانطور که یک دستش را شبیه به پیاله درآورده بود انگشت دیگرش را از بالا وارد مشتش کرد و با جدیت رو به ساواش توضیح داد

 

_ فشار هوا از اینجا!

 

انگشتش را بیرون کشید و اینبار از سمت راست فرو برد!

 

_ فشار شاره از اینجا!

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 51

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x