رمان ماتیک پارت ۱۳۴ 4.6 (63)1 سال پیشبدون دیدگاه ساواش پوف کشید به سختی دست های دخترک را از دور گردنش باز کرد و عقب هلش داد _ نکنه جای دیگه ای برای رفتن داری؟ اگر…
رمان ماتیک پارت ۱۳۳ 4.7 (63)1 سال پیش۲ دیدگاه به کلید برق رساند اما چراغی روشن نشد کم مانده بود به گریه بیفتد بغض کرده لنگ لنگان سمت آشپزخانه راه افتاد ظرف نمک را…
رمان ماتیک پارت ۱۳۲ 4.9 (38)1 سال پیش۲ دیدگاه لادن گیج شده بود _ مگه مال شماست این خونه؟! _ نخیر خانم مسخره میکنید؟ اگر مال ما بود که همون زمان نابودش میکردیم …
رمان ماتیک پارت ۱۳۱ 4.5 (48)1 سال پیش۱ دیدگاه زن میانسالی که حساب میکرد با محبت خندید _ عجب بابای بداخلاقی! ساواش پوف کشید هیچ زمان مثل امروز اختلاف سنی اش با دخترک به چشم…
رمان ماتیک پارت ۱۳۰ 4.4 (53)1 سال پیشبدون دیدگاه با خشم کنار گوشش غرید _ اینجا چه غلطی میکنی؟ نگفتم بمون تو ماشین؟ لادن شانه بالا انداخت نمیتوانست زیاد سرپا بایستد _ اونجا…
رمان ماتیک پارت ۱۲۹ 4.5 (51)1 سال پیشبدون دیدگاه با حالی خراب به سناریویی که لادن چید گوش داد _ تلفنمم شارژ نداشت ، تو خونه چیزی نداشتیم نمیتونستم برم بیرون الان حالم خوبه … فقط…
رمان ماتیک پارت ۱۲۸ 4.3 (59)1 سال پیشبدون دیدگاه دخترک بهوش نمی آمد آنقدر حالش بد بود که بعد از تعویض سرم هم چشم باز نکرد و پرستار تمام مدت به حالش دل سوزاند _…
رمان ماتیک پارت ۱۲۷ 4.7 (54)1 سال پیش۲ دیدگاه دخترک بیهوش گوشه آشپزخانه افتاده بود سمتش قدم برداشت و چرا نفس کشیدنش را حس نمیکرد؟ سرش را میان دستانش گذاشت پوست صورتش یخ بود!…
رمان ماتیک پارت ۱۲۶ 4.3 (58)1 سال پیش۱ دیدگاه صدای فریادش فضا را پر کرد _ اگر میری اینارو هم ببر میشنوی؟ هیچی ازت نمیخوام ساواش دانشپژوه بردار ببر هرچی خریدی رو از گرسنگی…
رمان ماتیک پارت۱۲۵ 4.6 (34)1 سال پیش۱ دیدگاه ساواش نگاه بی تفاوتی به چشم قرمز شده اش انداخت و بی توجه به نگاه ملتمسش از آشپزخانه بیرون زد لادن مشت دیگری آب سرد روی…
رمان ماتیک پارت ۱۲۴ 4.3 (63)1 سال پیش۱ دیدگاه تلخ پوزخند زد او هر لحظه عذاب کشیده بود و این مرد… از جلسه کاری می آمد یا مراسم عروسی که اینطور به خودش رسیده بود؟…
رمان ماتیک پارت ۱۲۳ 4.3 (48)1 سال پیشبدون دیدگاه لادن با چشمان اشکی سرفه کرد و با هر دو دست مچ ساواش را چسبید _ سا … ساواش _ شک داشتی حامله ای؟…
رمان ماتیک پارت ۱۲۱ 4.3 (35)1 سال پیشبدون دیدگاه نتوانست طاقت بیاورد بغضش منفجر شد و با حرص سیب زمینی را در ظرفشویی پرت کرد ساواش غرید _ چته؟ کاه و ینجهات…
رمان ماتیک پارت ۱۲۲ 4.3 (48)1 سال پیش۳ دیدگاه بی آبرویی نکرده بود! هیچ جرمی انجام نداده بود اما ساواش… آنقدر از ساواش میترسید که تمام بدنش به لرزه افتاده بود ناخواسته دستش را به…
رمان ماتیک پارت ۱۲۰ 4.5 (32)1 سال پیشبدون دیدگاه توپ که سمت پنجره پرتاب شد خودش را جلو کشید پسر بزرگ تر دوان دوان تر دنبال توپ آمد اما به آن نرسید توپ به…