رمان ماتیک پارت ۱۰۴ 4.2 (40)

بدون دیدگاه
  _-_-_-_-_-_-_-_-_-_   سیگاری آتش زد و انگشتانش را میان موهایش فرو برد   تمام شب را نتوانسته بود چشم روی هم‌ بگذارد.   با شنیدن تقه‌ای که به در…

رمان ماتیک پارت ۱۰۱ 4.5 (41)

۱ دیدگاه
    اینبار که چشم باز کرد نمیدانست چه ساعت یا حتی روزی‌ست   درد بدنش آنقدر زیاد بود که ترجیح میداد دوباره بیهوش شود   تنش یخ زده بود…

رمان ماتیک پارت ۹۷ 4.4 (29)

۱ دیدگاه
  لادن زار زد ایرادی نداشت سلاخی ساواش را ترجیح میداد به دست های کثیف این مرد اما او شوهرش بود… هنوز هم از ساواش دلخور بود اما حسش به…

رمان ماتیک پارت ۹۵ 4 (32)

بدون دیدگاه
    سرش سنگین و متوجه اطراف نبود   خواست روی تخت غلط بزند که مچ دستش تیر کشید   چشم‌هایش را کم‌کم باز کرد و با سرگردانی خمیازه‌ای کشید.…

رمان ماتیک پارت ۹۳ 4.1 (31)

بدون دیدگاه
        مازیار که آثار شوخی در صورت ساواش ندید ، دستانش را به نشانه‌ی تسلیم بالا آورد.   _خیلی خب داداش، یه سرنخایی پیدا کردیم اما تو…

رمان ماتیک پارت ۹۲ 4.2 (24)

بدون دیدگاه
دهانش را باز کرده بود تا بلکه بتواند اکسیژن را وارد ریه‌هایش کند.   احساس می‌کرد جسمی بر روی قفسه‌ی سینه‌ش سنگینی می‌کند و اجازه‌ی نفس کشیدن را از او…

رمان ماتیک پارت 90 4.5 (25)

بدون دیدگاه
      ما برادرشونید؟ یا اینجا مستأجرید؟   _ من شوهرشونم ، شما؟   زن نگاه خریدارانه ای به خانه انداخت و مرد توضیح داد   _ ما خریدار…