رمان ماتیک پارت ۱۱۹ 4.2 (50)1 سال پیشبدون دیدگاه لادن با شدت بیشتری لرزید و کم کم صدای دندان هایش هم بلند شد ساواش موهای خودش را چنگ زد و ناخواسته پچ زد _…
رمان ماتیک پارت ۱۱۸ 4.1 (35)1 سال پیشبدون دیدگاه _-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_ آب سردی که روی صورتش خالی شد نفسش را بند آورد مثل فنر سر جایش نشست و از درد بدنش ناله کرد عضلاتش هرچه میگذشت…
رمان ماتیک پارت ۱۱۷ 4.3 (45)1 سال پیش۱ دیدگاه نشستن و غصه خوردن دردی دوا نمیکرد قصد داشت زندگی اش را دوباره بسازد بی گناهی اش ثابت شود ، خانواده اش ببخشندش و ساواش…
رمان ماتیک پارت ۱۱۶ 4.2 (35)1 سال پیشبدون دیدگاه بالاخره ساختمان کوچکی از دور به چشم خورد دو خانه کمی آن طرف تر و دور تا دور زمین های زراعی در دل التماس…
رمان ماتیک پارت ۱۱۵ 4.2 (46)1 سال پیش۱ دیدگاه ساواش بازویش را چنگ زد و با یک حرکت تن ناتوان و ضعیفش را بالا کشید _ خودت انتخاب کردی اینبار پاش بمون چون نمونی نفستو میگیرم …
رمان ماتیک پارت ۱۱۴ 4.1 (44)1 سال پیش۷ دیدگاه قبل ازینکه دیر شود با پاهای برهنه بی تعادل از تخت پایین رفت و ناله کرد _ نرو … ساواش ساواش محلش نداد _ توروخدا منم…
رمان ماتیک پارت ۱۱۳ 4.1 (45)1 سال پیشبدون دیدگاه ساواش خونسرد جواب داد _ ببر صداتو … همه جا باید آبروریزی کنی لادن مظلومانه دستش را مقابل دهانش گرفت تا صدای گریه اش بلند…
رمان ماتیک پارت۱۱۲ 4.4 (44)1 سال پیشبدون دیدگاه سرگیجه بیشتر شد ، پلک هایش روی هم افتادو زانوهایش لرزید اما قبل از برخورد به زمین دستی کمرش را چسبید و فریاد زد _ نمایش…
رمان ماتیک پارت ۱۱۱ 4.3 (51)1 سال پیشبدون دیدگاه کجا را برای رفتن داشت؟ هیچ کجا… سرش را به در تکیه داد و سعی کرد نسبت به درد بدن و ضعف بیش از حدش بی…
رمان ماتیک پارت ۱۱۰ 4.4 (39)1 سال پیش۲ دیدگاه مرتضی با شانه ای افتاده دستش را روی قلبش گذاشت و سمت خانه رفت _ زنگ بزنید شوهرش بیاد ببرش لاله با گریه جلوتر آمد و…
رمان ماتیک پارت ۱۰۹ 4.2 (42)1 سال پیشبدون دیدگاه _اما…. دخترک بین حرف او پرید _لاله منم لادن … باز کن دیگه بعد از مکث کوتاهی در باز شد و لادن خودش را در خانه…
رمان ماتیک پارت ۱۰۸ 4.1 (46)1 سال پیشبدون دیدگاه لادن لبخندش را با گزیدن لبش مخفی کرد. مازیار اما باهوش بود _ منم پشت سرت میام! لادن سرش را تکان داد و بی مکث از…
رمان ماتیک پارت ۱۰۷ 4.3 (49)1 سال پیشبدون دیدگاه لادن وحشت زده خودش را به در چسباند حالت تهوع گرفته بود! ساواش دوباره پرسید _ جواب؟ لادن با چشم دنبال مازیار گشت…
رمان ماتیک پارت ۱۰۶ 4.4 (38)1 سال پیشبدون دیدگاه گرفته غرید _تو ماشین منتظرم ، بفرستش بیاد مازیار سر تکان داد و از بیرون رفتن ساواش که مطمئن شد بی میل سمت…
رمان ماتیک پارت ۱۰۵ 4.3 (91)1 سال پیشبدون دیدگاه ساواش حس کرد در وان آب جوش فرو رفته است هرگز در عمرش آن قدر عصبی و خشمگین نبود صدای نفس های پر نفرتش مازیار را…