رمان ماتیک پارت ۱۴۱

4.5
(57)

 

 

ساواش چپ چپ به حرکات منشوری اش خیره شد

 

_ باید ببینی تو کدوم تصویر h بزرگ تر از صفره انیشتن

 

لادن دستانش را پایین آورد

 

_ اِچ چیه؟!

 

ساواش پوف کشید

 

شک نداشت دخترک تست ها را حداقل در درس فیزیک منفی می‌زند!

 

زیرلب غرغر کرد و اشاره زد

 

_ بیار اینجا کتابو

 

لادن معطل نکرد

 

بالشت را برداشت و خودش را در رخت خواب جا داد

 

آرام توضیح داد

 

_ سردمه ، همین یک پتو هست!

 

خدا میدانست شب را قرار بود چطور بخوابند!

 

ساواش بی اعتنا اول فصل را آورد و با جدیت و تحکم گفت

 

_ فقط یک بار لادن ، یک بار هر مسئله ای رو بهت میگم

سوال اول رو من حل میکنم

وای به حالته خنگ بازی در بیاری و دومی مشابهش رو نتونی حل کنی

 

 

 

لادن سیخ نشست و ساواش بدون هیچ مقدمه ای شروع کرد

 

تند و با مهارت توضیح میداد

 

برخلاف گذشته که هر جمله را چندین بار تکرار میکرد و به صورتش خیره میشد تا از نگاهش بخواند فهمیده یا نه

 

حال انگار فقط رفع تکلیف بود

 

لادن با چشمان گشاد شده از سر دقت حرکات مداد را دنبال میکرد

 

شک نداشت چنان غرق مسئله شده اگر زلزله پنج ریشتر هم می آمد متوجه نمیشد!

 

تمام که شد اب دهانش را فرو داد و ترسیده پیشانی اش را خاراند

 

از استرس نوک انگشت هایش یخ زده بود

 

_‌ همشو فهمیدم … فقط …

 

ساواش با اخم نگاهش کرد

 

_ فقط؟

 

با انگشت فرمول پایین صفحه را نشان داد

 

_ این قسمت چگالی رو از کجا به دست آوردی؟ تو صورت مسئله نبود

 

انتظار داشت ساواش تشر بزند اما او با جدیت بیشتری سوالش را پاسخ داد و بعد نمونه دیگری مقابلش گذاشت

 

_ ده دقیقه فرصت داری

راه حل برام ننویس

جواب آخر رو تیک بزن

 

 

 

لادن متعجب نالید

 

_ اینطوری نامردیه

شاید جواب آخر به دست نیاد ولی راه حلم درست باشه بیشترش!

 

ساواش دستش را در جیبش فرو برد و خونسرد جواب داد

 

_ راه حل درست جواب درست میده!

 

_ ده دقیقه کمه

 

_ اون موقع ده بود

الان شده نه

 

_ ساواش!

 

_ هشت

 

_ من باید روش فکر….

 

_ هفت

 

دندان هایش را روی هم فشرد و بدون حرف مداد را برداشت

 

زیرچشمی به چرک‌نویس های سوال مشابهی که ساواش حل کرده بود خیره شد که او برگه را دور کرد

 

_ سر کنکورم قراره من اول برات سوال مشابه حل کنم؟

 

 

 

لادن حرفی نزد

توپ ساواش پر بود

هر لحظه احتمال داشت سرش فریاد بزند و مسائل فیزیک آزمونش بی پاسخ بماند

 

با حرص همانطور که حل میکرد زیرلب با خودش پچ زد

 

_ همیشه همه التماس منو میکردن درس بخونم حالا من باید التماس کنم بهم درس بدن!

 

ساواش با پوزخند و سیگارش را آتش زد

 

_ خوبه که خودت به این نتیجه رسیدی لیاقتشو نداشتی خانم خانما

 

همانطور که به سوال خیره بود غرید

 

_ ساکت ، حواسمو پرت میکنی وقتم تموم میشه

 

ساواش دود را بیرون داد

 

دخترک غر زد

 

_ سیگار نکش بالای سر من

 

ساواش پوزخند زد

 

این سیگار و دود یادگار خود لادن بود!

 

_ کارتو بکن تا فردا نمیتونم بشینم بالا سرت

 

لادن محلش نداد

 

سوال را حل کرد

به جای هشت دقیقه ، چهارده دقیقه زمان برد اما بالاخره جواب درست را تیک زد و با غرور خیره ساواش شد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 57

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x