ساواش سرش را میان دستانش گرفت و نالید

تقصیر منه…. من کشتمش

با زانو بر روی زمین افتاد

دکتر بی توجه به او با خشونت بدن لادن را بالا کشید و سرش را از تخت آویزان کرد

یک دستش را زیر چانه اش گذاشت و با مهارت  دهانش را تا جایی که امکان داشت باز کرد

لوله ای را میان دندان های  دخترک گذاشت  و با شدت به داخل فشرد

باریکه خونی از لثه  اش گذشت و تنها به چشم ساواش آمد

موهایش را چنگ زد و نالید

-دندوناش

مرد توجهی نکرد

با اخمی کمرنگ لوله را از گلویش رد کرد و صدایش را روی پرستار ی که مشغول ماساژ قلبی بود بالا برد

محکم تر

نگهبان حراست وارد شد

به محض دیدن ساواش بازویش را گرفت و همراه پرستاری جس بی جانش را بیرون کشیدند

ساواش التماس کرد

ولم کن…زنمه…ولم کن

پرستار بی توجه به او با عجله وارد اتاق شد

پسر جوان مسئول حراست همچنان بازویش را محکم گرفته بود

—

-مزاحمت ایجاد کنید مجبورم از بیمارستان بیرونتون کنم

باید ببینمش… ولم کنید

ساواش بی توجه به او دستش را به در ابی رنگ اتاق رسند اما نگهبان اجازه نداد

بدن هیچ قصدی از روی تجربه جواب داد

اروم باش داداش…میدونم سخته ولی اینجام بیمارستانه قوانین خودشو داره

قبل اینکه بفرستنش سرد خونه میتونی ببینیش

چشمان ساواش سیاهی رفت

دستش را به دیوار گرفت پیشانیش را تکیه داد تا از هوش نرود

مرد چه گفنه بود؟

سردخانه؟

بی جان پچ زد

سرد خانه چی عوضی؟

کوری/ نمیبینی ؟

بچه است……..

هنوز بیست و یک سالشه

مرد پچ هایش را نمیشنید

به خیال اینکه دیگر مقاومت نمیکند رهایش کرد

ساواش با خدش حرف میزد ؟

مگه بچه ای بیست ساله رو میبرن سرد خونه

وای…….وای…….خداا

خودش هم نفهمید که ناخودآگاه سرش را عقب برد و با تمام توا پیشانیش را به دیوار کوبید