رمان سرمست پارت ۳۷ 4.5 (10)

بدون دیدگاه
    مجبور شدم از ماشین پیاده بشم. حوصله راه رفتن نداشتم. انگار که حتی رمقی برام نمونده بود. با حضور ماهد کنارم سرمو بالا اوردم‌ – میشه بریم فقط…

رمان سرمست پارت ۳۶ 4.2 (9)

بدون دیدگاه
    شونه بالا انداختم. – میگم دوستم بیاد ازش مراقبت کنه، نگران نباش.   مشکوک بود. من هم بودم چنین واکنشی نشون میدادم. قبل از رفتن نزدیک شد و…

رمان سرمست پارت ۳۴ 4.6 (10)

بدون دیدگاه
  نگاه دقیقی به ریخت و قیافه‌م انداخت. – اخه صبح بهش زنگ زدم‌ گفت اینجا بوده!   دروغ گفته بود به زنش. کار عجیبی نبود. از هر فرصتی برای…

رمان سرمست پارت ۳۳ 4.3 (12)

بدون دیدگاه
  خوشحال بودم که می دونست واقعا برای امشب کافیه که شیر زخمی درونش یکم اروم بگیره اما نمیدونم چرا این حس لعنتی که مملو از کنجکاوی بود قرار نبود…

رمان سرمست پارت ۳۲ 4.3 (10)

بدون دیدگاه
  وای که ماهد قصد داشت برای من‌ همینجا و به صورت عملی تشریح اندام کنه. قلپی از نوشابم خوردم و برای عوض کردن بحث لب زدم: – بدون آیدا…

رمان سرمست پارت ۳۱ 4.2 (9)

بدون دیدگاه
    لبخند گشادی و دندون نمایی زدم که عمق علاقه‌م رو به نمایش گذاشت. – معلوم نیست؟   دستش رو پشت کمرم گذاشت. – کاملا مشخصه!   سمت سالن…

رمان سرمست پارت ۳۰ 4.6 (9)

بدون دیدگاه
ماهد داشت پوست لب رو طوری گاز می گرفت که کم‌ کم داشتم نگرانش میشدم. این حجم از فشار عصبی غیر عادی بود. برای خاتمه پیدا کردن این بحث، وظیفه…

رمان سرمست پارت ۲۸ 4.9 (7)

بدون دیدگاه
دندون هامو به هم ساییدم. – از وقتی تو دیگه برام غریبه شدی!   حرفم مثل تیر خلاصی بود. رسما خودش رو نابود کردم و از پای میز بلند شدم.…

رمان سرمست پارت ۲۶ 4.7 (12)

بدون دیدگاه
انقدر ماهرانه با اعضا بدنم بی می کرد که نا خودآگاه باهاش همراه شدم و تیشرتش رو از تنش بیرون کشیدم و بعد از چند سالی جسم برهنه و اندام…

رمان سرمست پارت ۲۵ 4.4 (9)

بدون دیدگاه
این التماس ها برای مرد ها گاهی نه تنها جنبه اصلی رو ایفا نمی کرد بلکه در اکثر اوقت کسایی مثل ماهد رو بیشتر تحریک می کرد تا با اشتیاق…

رمان سرمست پارت ۲۴ 4.8 (9)

بدون دیدگاه
دقیق نگاهم کرد. – من ترتیبشو میدم! آیدا رو میتونی تا پس فردا مرخصش کنی، تجهیزات نمیخواد فقط یه دستگاه تنفس کافیه. می خواست همچین کاری بکنه واقعا؟ باید چیه…