رمان سرمست پارت ۲۲ 4.9 (8)

۲ دیدگاه
لباس هام رو جلوم گذاشت و پشت بهم کرد. – می تونی بپوشی یا کمکت کنم؟   لب تر کردم‌. – خودم از پسش بر میام. اخم کرد و سمت…

رمان سرمست پارت ۲۰ 4.5 (8)

بدون دیدگاه
از سر عصبانیت تلفن رو روش قطع کردم. قلبم داشت تاپ تاپ به سینه می کوبید. دوست داشتم شکافته بشه و بیرون بزنه. بی جنبگی هم باید یه جایی به…

رمان سرمست پارت ۱۸ 5 (6)

بدون دیدگاه
زمین و زمان دست به دست هم داده بودند تا من برای دومین بار سر سفره عقد بشینم و به عشق دیرینه خودم که خیلی وقت بود احساسی نسبت بهش…

رمان سرمست پارت ۱۷ 4 (10)

بدون دیدگاه
توی این وضعیت واقعا چنین چیز هایی به ذهنش خطور کرده بود؟ – خواب دیدی خیر باشه! اخه الان؟ اونم توی چنین موقعیتی؟   سر تکون داد. – الان بهترین…

رمان سرمست پارت ۱۶ 4.4 (12)

بدون دیدگاه
علیرضا همونجا سر جاش خشکش زد و بعد از چند سالی رفیق قدیمی همدیگه رو ملاقات کردند. در کسری از ثانیه روال همه چیز عوض شد.   – به آقای…

رمان سرمست پارت ۱۵ 4.5 (8)

۱ دیدگاه
به دنبالش سمت اتاقی که آیدا توش بستری شده بود رفتم و قبل ورودم سعی کردم چهره ترکیده‌م رو درست کنم. هیچ وقت دلم نمی خواست دخترم من رو در…

رمان سرمست پارت ۱۳ 4.6 (5)

بدون دیدگاه
– بشین همینجا! به منم اجازه نمیدن که برم! تو هم تا فردا صبح نمی تونی بری بالا سرش.   عصبی دوباره روی مبل توی اتاقش نشستم. – پوف یعنی…

رمان سرمست پارت ۱۲ 4.8 (12)

۱ دیدگاه
– چیه؟ چرا ماتت برده؟   با بشکنی که جلوی چشمم زد به خودم اومدم. – هان؟   پشت میزش نشست. – می گم فازتو مشخص کن! آیدا بیشتر از…

رمان سرمست پارت ۱۰ 4.7 (7)

۲ دیدگاه
پلک روی هم فشار داد و پیشونیش رو با دو انگشتش مالش داد. – هیس! اینجا بیمارستانه …کی حرف پول زد توی این موقعیت؟ دخترت مهم تره یا اون چرک…

رمان سرمست پارت ۹ 5 (5)

بدون دیدگاه
آیدا داشت سخت نفس می کشید و تمام روح از وجودم پر کشید. – مامانی؟   پر ایترس بلند شدم و به رنگ و روی پریده‌ش خیره شدم. – جانِ…

رمان سرمست پارت ۸ 4.3 (6)

بدون دیدگاه
– اره می دونم! ولی بهش احتیاجی ندارم …چرا متوجه نیستی؟ من آبروم برام مهم تر از این دیوار هاییه که تو پزشونو میدی.   آب گلوم رو فرو بردم…