رمان سرمست پارت ۲۰

4.5
(8)

از سر عصبانیت تلفن رو روش قطع کردم.

قلبم داشت تاپ تاپ به سینه می کوبید.

دوست داشتم شکافته بشه و بیرون بزنه.

بی جنبگی هم باید یه جایی به اتمام می رسید.

 

منی که هر بار رابطه سر و خشک جنسی با علیرضا برقرار کرده بودم، این مدل حرف زدن ماهد داشت برام جذابیت پیدا می کرد و رسما دوست داشتم ادامه بده اما من زن بودم.

مقاومتم از یک مرد بیشتر بود و می تونستم افسار شهوتم رو به دست بگیرم.

پتویی که بسته بندی شده بود رو در اوردم و نازک و سبک روم انداختم.

برق اتاق ها از مرکز خاموش شد و احساستم فروکش نمی شد.

 

من داشتم خراب کاری می کردم.

لباس زیرم تر می شد و به گمونم این نشونه ای از تحریک شدن به نظر می رسید …

***

حس خیسی لاله گوشم باعث شد چشم باز کنم و با دیدن ماهد متعجب بشم.

 

جیغ توی دهنم پیچید و اما دست های بزرگش مانع بیرون اومدنش شد.

– هیس، دستمو برمیدارم جیغ نزن.

 

سری تکون دادم که دستش رو برداشت و نگاهم به ساعت که هفت صبح رو نشون می داد، افتاد.

 

– تو خواب و زندگی نداری؟ سر صبح اومدی اینجا؟ مگه کله پزیه؟

نزدیک تر شد و دستم رو دور کمرش گذاشت.

– اومدم ببرمت خونه کارتو انجام بدی.

 

با دست پسش زدم.

– آیدا خوابه! باید اول بیدار بشه.

 

زبونش رو خیس تر از قبل روی رگ گردنم کشید.

– می سپرم پرستار مراقبش باشه …پاشو مهشید امشب برمیگرده.

 

خب برگرده.

چه دخلی به من داشت؟

نکنه فکر می کرد من قراره باهاش همسبتر بشم؟

نه که از قبل با هم توافق داشتیم که فقط رحمم رو اجاره کنه.

– باشه! فقط یک ساعت بیشتر خونه کار ندارم.

 

یقه لباسش رو صاف کرد و خیمه‌ش رو از روم برداشت.

– میرم بهش بگم! سوئیچو میزارم برو تو ماشین.

 

ماهد از اتاق بیرون رفت که سوئیچش رو برداشتم و بوسه ای روی پیشونی آیدا کاشتم.

– زود میام مامانی!

 

بچه رو به پرستار سپردم و مشخص بود ماهد یه پولی توی مشتش گذاشته و بیرون اومدم.

داخل ماشین نشستم و خودش با تاخر دو دقیقه ای اومد.

ماشین رو روشن کرد که سوالی توی ذهنم مطرح شد.

– دیشب خوب بودی؟

 

نیم نگاهی بهم انداخت‌.

– هوم! چطور؟

شونه بالا انداختم.

– اوم نمی دونم شاید هوش و حواست سر جاش نبوده.

خنده محوی گوشه لبش شکل گرفت و لب به دندون گرفتم تا بالاخره رسیدیم.

چه ساختمون پر دردسری و بد پا قدمی برای من بود و دل خوشی ازش نداشتم.

 

از ماشینش پیاده شدم و زن همسایه مشکوک تکی حیاط نگاهمون کرد.

ماهد برای این که انگشت اتهام بی جا از روی من برداشته بشه، گفت:

– سایه خانم، شما برید بالا من به مهشید خبر می دم که رسوندمتون خودش میاد پیشت.

 

اولش متوجه نشدم که به خاطر حضور زن فوضول همسایه داره این چرندیات رو میگه و با چشمکش به نقش بازی کردن ادامه دادم:

– اها باشه! ممنون از لطفتون آقای دکتر.

 

با بیرون رفتن اون زنه نفسم رو فوت کردم که ماهد پشتم اومد و اول از همه من سوار اسانسور شدم.

– اوف چقدر بد جور نگاهم میکرد، حتما خیال می کنه چون من مطلقه شدم بعدش قراره با اومدنم به این ساختمون همه مردای اینجا رو بدزدم.

 

از آیینه نگاهم کرد.

– مگه اشتباهه؟

 

ابرو بالا انداختم.

– منظورت چیه؟ من مگه …

خواستم حرف بدی بزنم که انگشت روی بینیش گذاشت.

– منظورم اینه که تو الان قاپم رو دزدی دیگه.

 

کیفم رو محکم گرفتم.

– چه اعتماد به نفسی داری! من نیاز به این چیز ها ندارم و هدفم چیز دیگه ایه وگرنه ما قبلا هم با هم بودم و می تونستم به سادگی و به یه اشاره خانومت کنم اما زن بودن چیزی سرمه که هرز نپرم.

 

درب اسانسور باز شد و طبقه خودم پیاده شدم بلکه اجازه ندم جواب بده و زود داخل خونه رفتم.

وای که چقدر دو روز پر استرسی داشتم و الان فقط نیاز داشتم دوش بگیرم تا انرژی منفی از خودم دور کنم.

 

لباس های چرکم رو در اوردم و توی ماشین لباسشویی همراه با پیراهن آیدا انداختم و حموم رو گرم کردم.

 

عادت داشتم مثل همیشه از قدیم الایام تمام بدنم رو خوب و از دل و جون بشورم موهام رو از چهار و پنج شامپو مختلف بزنم.

 

هلاک و خسته به دوش گرفتم خاتمه دادم.

بدنم ذاتی بدون مو بود و فقط چند تا پرز طلایی داشت که خودم با ژیلت قالشو می کندم.

حوله پیچ بیرون‌ اومدم و موهای خیسم دورم بود.

همیشه نفس کم می اوردم و به محض بیرون اومدن باید اب سردی می خوردم.

بی توجه به برهنگی بدنم از اتاق بیرون اومدم.

چه اهمیتی داشت وقتی من توی خونه تنها بودم؟

– دیر اومدی!

 

جیغ زدم.

یه جیغ بلند ناشی از شنیدن صدای ماهد اونم درست روی مبل خونه‌م.

– تو …تو اینجا چیکار می کنی؟

 

حتی یادم رفته بود که لباسی تنم نیست و داشتم متعجب نگاهش می کردم که دست کلیدی روی میز گذاشت.

– کلید هاتو روی درب جا گذاشتی!

 

تازه متوجه موقعیتم شدم و بلند تر از قبل جیغ کشیدم که انگشت روی بینبش گذاشت.

– بیخودی جیغ می زنی همسایه ها خیال میکنن چه خبره؟!

پشت دیوار برای خودم حجابی ساختم.

– هر جا که کلید بود باید وارد بشی؟ اینجا منزل شخصی منه.

 

پا روی پا انداخت.

– هر جایی نه! اینجا واسه زنمه …تو هم که محرمی الان بیخودی ادا تنگا رو در میاری.

 

نفسم رو عصبی بیرون رها کردم.

من اخرش سکته ناقص می زدم و خونم گردن یکی میوفتاد با این حجم استرس.

– سخن رانیت تموم شد اقای دکتر؟ لطف کن از خونه من برو بیرون می خوام لباس عوض کنم.

 

از جاش بلند شد.

– د نشد دیگه …تو زنمی؛ اینحا هم از لحاظ قانونی واسه خودمه پس در هر صورتم باید اینجا بمونم.

 

بی توجه بهش قدم به اتاق برداشتم تا به جای این حوله، لباس بپوشم که در کمال تعجب پشت سرم داخل اومد.

– اینجا هم واسه توعه؟ برو …برو بیرون کار شخصی دارم.

 

پرو تر از قبل جلو اومد.

– من برات انجامش میدم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان خط خورده 4 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه: کمند همراه مادر میان سالش زندگی میکنه و از یه نشکل ظاهری رنج میبره که گاهی اوقات باعث گوشه گیریش میشه. با خیال پیدا کردن کتری که آرزوی…

دانلود رمان موج نهم 4.3 (7)

بدون دیدگاه
خلاصه: گیسو و دوستانش که دندونپزشک های تازه کاری هستن، توی کلینیک دانشگاه مشغول به کارند.. گیسو که به تازگی پدرش رو از دست داده، متوجه شده برادر بزرگش با…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x