رمان مال من باش پارت 13

۱۶ دیدگاه
با سردرد بدی از خواب پریدم … سرم داشت منفجر می شد! دستمو به سرم گرفتم و نگاهی به دورووَرم انداختم … توی اتاقی که دفعه ی اول افشین منو…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 164

۱۳ دیدگاه
      ویلونش رو گذاشت روی یه صندلی دیگه و دست به سینه خیره به صورتم گفت:     -اوکی.می مونم تا تموم بشه و بری…     بی…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 163

۱۰ دیدگاه
    *سوفیا* دست به چونه داشتم اکیپ دانشجوهای دختر و پسری رو تماشا میکردم که صدای خنده هاشون تو کل کافه پیچیده بود. اونقدر شاد و خوش و سرحال…

رمان مال من باش پارت 12

۲ دیدگاه
همینطور ساکت داشتم نگاش می کردم که از جاش بلند شد و به سمتم اومد … خدای من !…. نباید قضاوتش می کردم… منی که از قضاوت شدن متنفرم !!…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 162

۶ دیدگاه
  داد و بیدادهای بی دلیل عمه کم کم همه رو کشوند سمت اتاق مائده. استاد شلوغ کاری بودن. استاد پچیده کردن همچی! صحنه ی پس از ورود بقیه که…

رمان مال من باش پارت 11

۵ دیدگاه
چند لحظه همینطور با بهت سرجام ایستاده بودم…. وقتی به خودم اومدم که ، افشین در یه اتاقی رو باز کرده بود و داشت داخل میشد… پا تند کردم سمتش…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 161

۲ دیدگاه
    حرفی نزدم اما مائده بدو بدو دوید سمت مادرش و هق هق کنان گفت:     -مااااامان…یاسین میگه نمیخواد با من ازدواج کنه! ماااااامان….منو به مسخره گرفته! میخواد…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 160

۲ دیدگاه
    شوکه شده بود.با چشمهای گرد شده از تعجب بهم خیره شد درحالی که کاملا سردرگم به نظر می رسید. اما من مطمئنم اون بعدها از من متشکر میشه.…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 159

۴ دیدگاه
    با احتیاط دو طرف لباسش رو بلند کرد و بعد هم روی صندلی نشست.دستهاش رو روی میز گذاشت و انگار که خیلی بد موقع مزاحم وق شریف وگرامیش…

رمان مال من باش پارت 10

۳ دیدگاه
اب دهنمو قورت دادم و روی آیکون وصل تماس کلیک کردم … گوشی رو گرفتم سمت گوشم که بعد چند لحظه صدای نگران زن عمو توی گوشم پیچید _ الو……
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 158

۳ دیدگاه
    از اتاقش اومدم بیرون و با عجله به راه افتادم. اسم سوفیا یادش فکرش هی تو سرم رژ ه میرفت. میدونستم.میدونستم دوستم داره فقط نمیدونم چرا من لعمتی…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 157

۵ دیدگاه
  خودم رسوندم به اتاق کارش. هر وقت تو عمارت خبری ازش نبود فقط یه جا میشد پیداش کرد اون هم فقط اتاق کار بود. خیلی چیزا بود که باید…

رمان مال من باش پارت 9

۱۸ دیدگاه
پوزخندی زدم و دست به سینه لب زدم : + نه اتفاقا اونی که داره شورِش رو در میاره تویی نه من ! تویی که فقط بلدی آدمو تحقیر کنی….…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 156

۷ دیدگاه
  سرمو به سمتش برگردوندم و خیره به صورت محزونش گفتم:     -مامان…سوفیا دیگه واسه من مرده! تموم شده…نه من دیگه اسمشو میارم نه شما! وسلام…!     بهترین…

رمان مال من باش پارت ۸

۵ دیدگاه
&& افشین && بعد از کلی جرو بحث با سارا از اتاق زدم بیرون… نمیدونم چطور تونستم اون حرفارو بهش بزنم؟! منی که با تموم وجودم میخوامش  … منی که…