رمان اردیبهشت پارت۷۵

۹ دیدگاه
    آرام با علامت سر از فراز خواست بلند شه و پدرش رو بدرقه کنه … ولی نگاه سرد فراز … .   هووفی کشید ، لیوان آب رو…

پارت 8 رمان نیستی 1

۱۹ دیدگاه
پارت سفارشی فقط و فقط برای یکی از خواننده های عزیز که درخواست کرده بودن 🙂❤️… با نفرت به علی چشم دوخته بودم باعث و بانی همه ی این اتفاق…

پارت 7 رمان نیستی 1

بدون دیدگاه
Author Tahmineh💚.. 🤍معزرت می‌خوام برای تاخیر در پارت گزاشتن امروز 💛… بی جون روی  زمین افتاده بودم آروم گریه میکردم فک کنم این گریه ها اشک شوق بودن سرم و…

رمان وارث دل پارت ۲۳

۸ دیدگاه
    -نفهمیدی چی گفتم!!؟ گفتم باید ماهرخ رو عقد دائم‌کنی. امیرسالار چشم هاش رو با حرص روی هم گذاشت. چرا باید این همه می کشید. اسیه کم بود!؟؟ -یعنی…

رمان اردیبهشت پارت ۷۴

۴ دیدگاه
    – دوست نداری نگاهی به هدیه ات بندازی ؟ …شاید خوشت اومد ازش !   آرام با وقار و زیبایی خاص خودش خم شد و جعبه ی مستطیلی…

رمان او_را پارت۶۴🌸

بدون دیدگاه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ✨﷽✨ 💗#رمان او_را …💗 #قسمت_شصت_چهارم مشغول جمع کردن میز شدم. از اینکه تونسته بودم به احساساتم غلبه کنم،احساس قدرت داشتم. شاید اگر الان، چندماه پیش بود، مشغول گریه و…

رمان دروغ محض پارت 30

بدون دیدگاه
چند تا بلیط گرفت سمتم و با لبخند ، لب زد : _ ایناعم بلیطای سفرمون به ایران!. لبخند محوی زدم و ازش گرفتمشون ، تاریخشون برا یه هفته ی…

رمان لیلیان پارت ۲۰

۱ دیدگاه
      حقیقت این است که قلبم در گلویم ضربان گرفته و دوست دارم از پیش چشم‌هایش فرار کنم تا جوابی به سوالش ندهم اما ظاهرم را حفظ می‌کنم…

رمان رخنه پارت ۸۵

۶ دیدگاه
      شایسته اتاق رو ترک کرد. شاید انگار متوجه شد ما هنوز بینمون حرف های نگفته زیاده اما کاش بود …من تحمل سکوت نداشتم. – میل ندارم، میخوام…

رمان سرمست پارت ۷۶

۱ دیدگاه
    با چشم دنبال مهشید گشتم اما نبود. خشمگین خواستم بهش زنگ بزنم که دستی روی شونه‌م نشست.   به سرعت به عقب چرخیدم که با چهره‌ی عبوس مهشید…

رمان اردیبهشت پارت ۷۳

۲ دیدگاه
    *** بسته ی کاپوچینو رو توی ماگ سرامیکی ریخت و با آبجوش حل کرد . توی پیشدستی یک شکلات مارس و چند کوکی نارگیلی چید … بادیدن سطل…

رمان وارث دل پارت ۲۲

بدون دیدگاه
    بلاخره آسیه هم بله گفت و من برای دومین بار یه دختر دیگه رو به عقد خودم در اوردم. اونم به اجبار. فقط صدای دست زدن مرضیه اومد.…