رمان وارث دل پارت ۱۲

۳ دیدگاه
    حوله رو دور خودم پیچیدم و از حموم اومدم بیرون. شکمم صدایی داد گشنم بود. از ظهر دیگه هیچی نخورده بودم. روبه روی ایینه ایستادم. نگاهی به خودم…

رمان اردیبهشت پارت ۵۳

۳ دیدگاه
    ترس و نگرانی به تمام وجودش غلبه کرد . سیگارها رو روی میز انداخت و با همه ی سرعتش دوید به سمت پله ها .   آرام هنوز…

رمان رخنه پارت ۷۴

بدون دیدگاه
    – کنسل کنه؟ تو بگو دلت رضا نیست نگو میخوای بهونه مریضیتو بگیری …این یه هفته پا جفت هر روز اومدم خونه عمه، نبودی؛ سرت کجا گرم بود…

رمان اردیبهشت پارت ۵۲

بدون دیدگاه
  – بفرمایید عزیزم !   آرام به استیشن نزدیک شد … سعی کرده بود لبخند بزنه .   – سلام . می خواستم در مورد شرایط استخدامِ نیرو بپرسم…

رمان سرمست پارت ۷۰

بدون دیدگاه
    یکی از پسرا از کنارش یه دبه آب برداشت و روی آتیش ریخت. بالافاصله صدا و دود زیادی بلند شد.   بی حوصله به زمین چشم دوختم که…

رمان مادمازل پارت ۴۳

۶ دیدگاه
    خسته شده بودم از انتظار.موهای ریخته رو پیشونیم رو که میگفت نباید دست به ترکیبشون بزنموکنار زدم و گفتم:   -منظره طبیعت هم میخواستی بکشی تاحالا تموم شده…

رمان وارث دل پارت ۱۱

۱ دیدگاه
      لبخندی زدم ‌. این پیرمرد چقدر باوقار بود. من باید شرمنده می بودم اما انگار که برعکس بود. -دشمنت مش ابراهیم. استراحت کن دخترت و سهیل تو…

رمان اردیبهشت پارت ۵۱

بدون دیدگاه
  امیر رضا از خوشحالی روی پاهاش بند نبود … . وقتی آرام رو توی خونه دید چنان جیغی زد که گوش های آرام شروع کردن به سوت کشیدن ……

رمان لیلیان پارت ۱۳

بدون دیدگاه
      تمام طول مسیر را، چنان استرس و اضطرابی به جانم نشسته که هیچ‌گونه حریفش نمی‌شوم. دلم در هم می‌پیچد و تهوع عصبی‌ام کرده. انگار حالا که قرار…

رمان اردیبهشت پارت ۵۰

۱ دیدگاه
    آرام سر جا بی حرکت باقی موند ، نه چون دوست نداشت از گفته ی فراز تمرد کنه … بیشتر به این خاطر که حس می کرد از…

رمان وارث دل پارت ۱۰

۳ دیدگاه
      مامان با کمک عصاش بلند شد و‌سمتم اومد. همینکه بهم رسید سیلی محکمی توی گوشم زد. صورتم به‌ سمت چپ متمایل شد. سرم رو دوباره برگردوندم که…