رمان خانم معلم پارت ۲۸10 ماه پیش۱ دیدگاه احساس میکردم هنوز توی خوابم. باورم نمیشد خونه مون فقط چند قدم باهام فاصله داره. زل زده بودم به در قهوه ای رنگ مون و از دلتنگی…
رمان خانم معلم پارت ۲۷10 ماه پیش۲ دیدگاه ما خانواده فقیری بودیم. بابام مکتب درس میداد و نون حلال سر سفره مون میآورد. اما عزت نفس داشتیم. فقر باعث نمیشد اجازه بدم هر تازه…
رمان خانم معلم پارت ۲۶10 ماه پیش۱ دیدگاه صداهای گنگی به گوشم میرسید.صدای همهمه و جیغ. طلا داشت شلوغش میکرد والا که من جون سخت تر از اون حرفا بودم. وقتی عطر آشنایی…
رمان خانم معلم پارت ۲۵11 ماه پیش۴ دیدگاه بازم وسط راه ولم کرده بود. چند قدم تا رهایی بیشتر فاصله نداشتم و اون سنگدل حال خرابم رو ندید و ولم کرد. صداش بیخ گوشم شنیده میشد،همون…
رمان خانم معلم پارت ۲۴11 ماه پیشبدون دیدگاه با شنیدن صداش ضربان قلبم بالا رفت. نفسام سنگین و تنم منقبض شده بود. دستم رو روی قفسه سینه م گذاشتم و به طرفش برگشتم. مثل همیشه…
رمان خانم معلم پارت ۲۳11 ماه پیش۲ دیدگاه اما هر چقدر صبر کردم هیچ دردی احساس نکردم و قبل از اینکه چشمام رو باز کنم من رو به طرف خودش کشید. پرت شدم توی بغلش.چسبیده…
رمان خانم معلم پارت ۲۲11 ماه پیش۲ دیدگاه سرجام خشکم زده بود.نمیدونستم لرزش بدنم به خاطر سردی هواست یا وجود مردی که حتی صداش هم باعث میشد قبض روح شم. چرا یادم نبود با کی طرفم؟…
رمان خانم معلم پارت ۲۱11 ماه پیش۱ دیدگاه چند قدم نامتعادل عقب رفتم . نگاهش برای ثانیه ای توی چشمام قفل شد،خیره به مردمک هام جلو اومد و خواست چیزی بگه که صدای بهمن…
رمان خانم معلم پارت ۲۰11 ماه پیش۱ دیدگاهخانوم معلم: وقتی عقب کشید لرزش زانوهام اونقدر زیاد بود که همونجا پای کنسول نشستم و پیشونیم رو بهش تکیه دادم. شدیدا ضعف کرده بودم . تازه…
رمان خانم معلم پارت ۱۹11 ماه پیش۳ دیدگاه صبح زود حس و حال هیچ کاری و نداشتم. بدن کرخت شده از سرمام دلش نمیخواست از زیر پتویی که دور خودم پیچیده بودم بیرون بیاد. ولی چاره…
رمان خانم معلم پارت۱۸11 ماه پیش۲ دیدگاه بهمن سیگار ر و کنج لبش گذاشت و با بیخیالی که زیادی عجیب و غریب به نظر میرسید به دیوار تکیه داد و گفت: -نگران نباش الان…
رمان خانم معلم پارت ۱۷11 ماه پیش۸ دیدگاه ژیلا ساکت بود و من وحشت زده. اون مرد تعادل روانی نداشت و هر آن ممکن بود بلایی سرم بیاره. ازش چند باری کتک خورده بودم و…
رمان خانم معلم پارت ۱۶11 ماه پیش۵ دیدگاه سینی نوشیدنی رو برداشتم و با بیچارگی به پله ها نگاه کردم. چند روزی میشد چیز درست و حسابی نخورده بودم.غذای ماهو حتی ته دلم رو هم…
رمان خانم معلم پارت۱۵11 ماه پیش۱ دیدگاه صدای زن منو از عالمی که توش فقط من بودم و هرمز خان بیرون کشید و پرت کرد به واقعیت. ادب به خرج دادم که چیزی نگفتم…
رمان خانم معلم پارت ۱۴11 ماه پیش۱ دیدگاه حالم خوب نبود. بد هم نبود. با دیدن ماهو یه بلاتکلیفی بزرگ داشتم. زندگیم شبیه یه سراب بود یا یه توهم بزرگ،همون قدر عجیب و غریب. …