رمان خانم معلم پارت ۴۲11 ماه پیش۲ دیدگاه صدای هق هق های سمانه معصومانه بود. اونقدر بغض داشت که اجازه نمیداد حرف بزنه. مچ دستش رو گرفتم و وادارش کردم روی صندلی بشینه. یه لیوان…
رمان خانم معلم پارت ۴۱12 ماه پیش۳ دیدگاه**** دستایی که لرز گرفته بود رو نمیتونستم نگه دارم. میترسیدم سینی از دستم بیفته و برام دردسر درست شه،تحمل زخم زبون های مینا رو نداشتم. برای همین سینی…
رمان خانم معلم پارت ۴۰12 ماه پیش۱ دیدگاه دستم رو روی قلبم گذاشتم و یه نفس راحت کشیدم. انگار به خیر گذشته بود. یبار خدا جای مناسبی بهم کمک کرده و باید درست ازش استفاده…
رمان خانم معلم پارت ۳۹12 ماه پیش۱ دیدگاه هر چی انرژی برام مونده رو کمک گرفتم و به طرفش چرخیدم. سعی میکردم خونسرد باشم… نلرزم… نفس نفس نزنم طوری که انگار کیلومتر ها دوییدم… نگاهش…
رمان خانم معلم پارت ۳۸12 ماه پیش۲ دیدگاه دستام رو دور بدن کوچیکش پیچیدم و بغلش کردم. به طرف تخت رفتم و گفتم: -خیلی کار داشتم اِلا رو ببخش بگو ببینم چقدر دلت برام تنگ…
رمان خانم معلم پارت ۳۷12 ماه پیش۱۲ دیدگاه هوا روشن شده بود و من هنوز پلک روی هم نذاشته بودم ، اما هرمز خان بعد از اون رابطه داغ و خشن منو بین بازوهاش گرفت…
رمان خانم معلم پارت ۳۶12 ماه پیش۶ دیدگاه تازه متوجه بالا تنه لختش شده بودم. عضلات شکم و بازوها و هیکل درشتش باعث میشد ته دلم بلرزه. اخ اگه فقط یکم مهربون تر بود.…
رمان خانم معلم پارت ۳۵12 ماه پیش۳ دیدگاه سگا پشت سرم میومدن و من تند تر میدوییدم. میخواستن کار نا تموم شون و تموم کنن و منو بخورن. صدای هق هقم توی مغزم میپیچید…
رمان خانم معلم پارت ۳۴12 ماه پیش۱ دیدگاه نگاهم تا روی چشماش بالا اومد،چشمای سبزی که حالا براق تر از همیشه بود. تنها چیزی که اون دختر با میل خودش بهم داد همون ۲ تا…
رمان خانم معلم پارت ۳۳12 ماه پیش۵ دیدگاه نمیتونستم داغ خواهرم رو فراموش کنم. چشمای خمار و کشیده ش خیلی قشنگ بود. هر بار که بغض و گریه های مادرم و کمر خم…
رمان خانم معلم پارت۳۲1 سال پیش۵ دیدگاه هرمز دخترک و توی اتاقی انداخته بودم که سگا رو نگه میداشتم و بی توجه به التماس هاش از اونجا دور شدم. برام مهم نبود تا صبح…
رمان خانم معلم پارت۳۱1 سال پیش۴ دیدگاه موهام رو توی چنگش محکم تر فشار داد و همون طورکه به طرف جلو هل میداد و کنار گوشم گفت: -فکر کردم ادمی، دلم برات سوخت…
رمان خانم معلم پارت ۳۰1 سال پیش۱۲ دیدگاه سرچرخوندم و قلبم با دیدن هرمز خان تند تر کوبید و کسی لبخندم رو از زیر روبنده ندید. انگار فرشته نجاتم رو دیدم. شبیه بچه ای که…
رمان خانم معلم پارت ۲۹1 سال پیش۱ دیدگاه چونه م میلرزید و بهت زده و ناباور زل زده بودم به جای خالی ماشینش. وقتی اون چشمای خشمگین و یادم میاومد تنم میلرزید. تو گلو هق…
رمان خانم معلم پارت ۲۸1 سال پیش۱ دیدگاه احساس میکردم هنوز توی خوابم. باورم نمیشد خونه مون فقط چند قدم باهام فاصله داره. زل زده بودم به در قهوه ای رنگ مون و از دلتنگی…