رمان خانم معلم پارت ۲۷ 4.3 (139)

۲ دیدگاه
        ما خانواده فقیری بودیم. بابام مکتب درس می‌داد و نون حلال سر سفره مون می‌آورد. اما عزت نفس داشتیم. فقر باعث نمیشد اجازه بدم هر تازه…

رمان خانم معلم پارت ۲۵ 4.5 (133)

۴ دیدگاه
    بازم وسط راه ولم کرده بود. چند قدم تا رهایی بیشتر فاصله نداشتم و اون سنگدل حال خرابم رو ندید و ولم کرد. صداش بیخ گوشم شنیده میشد،همون…

رمان خانم معلم پارت ۲۲ 4.6 (127)

۲ دیدگاه
    سرجام خشکم زده بود.نمیدونستم لرزش بدنم به خاطر سردی هواست یا وجود مردی که حتی صداش هم باعث میشد قبض روح شم. چرا یادم نبود با کی طرفم؟…

رمان خانم معلم پارت ۲۰ 4.4 (123)

۱ دیدگاه
خانوم معلم:       وقتی عقب کشید لرزش زانوهام اونقدر زیاد بود که همونجا پای کنسول نشستم و پیشونیم رو بهش تکیه دادم. شدیدا ضعف کرده بودم . تازه…