رمان خانم معلم پارت ۴۲ 4.5 (151)

۲ دیدگاه
      صدای هق هق های سمانه معصومانه بود. اونقدر بغض داشت که اجازه نمی‌داد حرف بزنه.‌ مچ دستش رو گرفتم و وادارش کردم روی صندلی بشینه. یه لیوان…

رمان خانم معلم پارت ۴۱ 4.5 (177)

۳ دیدگاه
****   دستایی که لرز گرفته بود رو نمیتونستم نگه دارم. می‌ترسیدم سینی از دستم بیفته و برام دردسر درست شه،تحمل زخم زبون های مینا رو نداشتم. برای همین سینی…

رمان خانم معلم پارت ۳۹ 4.5 (175)

۱ دیدگاه
    هر چی انرژی برام مونده رو کمک گرفتم و به طرفش چرخیدم. سعی می‌کردم خونسرد باشم… نلرزم… نفس نفس نزنم طوری که انگار کیلومتر ها دوییدم…   نگاهش…