رمان خانم معلم پارت 81 3.7 (27)

۲ دیدگاه
  باز هم به سمت هرمز خان نچرخیدم‌ تا اون چشمای وحشی و ترسناک رو ببینم. هرچند از سنگینی نگاهش اذیت میشدم. ژیلا لبخندی زد و گفت: -خودتم بچه داری…

رمان خانم معلم پارت 79 3.6 (23)

۳ دیدگاه
#پارت_۲۹۰ #فصل_۲         اون روزا تبدیل شده بودم به یه مرده متحرک. بی حس. سرد. یخ زده. راه میرفتم،غذا میخوردم،میخوابیدم اما قلب شکسته م مرگ می‌خواست. تمام…

رمان خانم معلم پارت78 4.1 (29)

۶ دیدگاه
خانوم معلم: #خانوم_معلم #پارت_۲۸۵ #فصل_۲ انگار جمجمه م سوراخ شده و ازش خون میومد. مغزم درد میکرد. نمیتونستم اون همه بدبختی رو هضم کنم. حتی وقتی توی بغلش فرو رفتم.…

رمان خانم معلم پارت77 4.1 (25)

۸ دیدگاه
خانوم معلم: #خانوم_معلم #پارت_۲۸۰ #فصل_۲ پدر پیرم و برادرم که قاتل خواهرش بود تنها پناهم توی تمام عمرم بودن و حالا نمیدونستن قراره زیر خواب سگای هرمز خان شم. زبون…

رمان خانم معلم پارت۷۶ 4.5 (20)

۳ دیدگاه
خانوم معلم: #خانوم_معلم #پارت_۲۷۵ #فصل_۲ از چشمای اون مرد شرارت می‌بارید. شبیه یه حیوون درنده. شبیه شیطانی که توی جسم یه انسان هلول کرده بهم نگاه میکرد. عقب تر رفت…

رمان خانم معلم پارت 75 4.1 (17)

۱۱ دیدگاه
#خانوم_معلم #پارت_۲۷۱ #فصل_۲ لرزش تنم دست خودم نبود،کاش بی هوش میشدم یا بلایی سرم می‌اومد تا نظرش عوض میشد. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم ماشین با غرش وحشتناکی از…

رمان خانم معلم پارت ۷۴ 4.5 (21)

۳ دیدگاه
#خانوم_معلم #پارت_۲۶۶ #فصل_۲ از فریادش نفسم برید و کم مونده بود زانو خم کنم که  بازوهام رو گرفت و بغضم با صدا ترکید . دونه های درشت اشک که از…

رمان خانم معلم پارت ۷۳ 4 (20)

۲ دیدگاه
خانوم معلم: #پارت_۲۶۱ #فصل_۲ دلتنگی و ترس معجون عجیبی بود که نخورده تمام شریان های قلبم رو می‌بست. سنگین بود. حتی درد هم داشت. دردی به سنگینی سگک کمربند و…

رمان خانم معلم پارت ۷۲ 4.5 (21)

۲ دیدگاه
با اینکه چند ساعت از ماجرای جیغ زدن های ماهو میگذشت اما هنوز قلبم تند میکوبید و استرس عجیبی به جونم ریخته بود. مدام چک میکردم خوب باشه. حتی نمیذاشتم…

رمان خانم معلم پارت ۷۱ 3.6 (20)

۲ دیدگاه
    اونجوری که کارگرا میگفتن آقا مدیر انگار پاش مو برداشته بود و به اجبار باید چند روز استراحت میکرد. مواظبت از بچه ها کاری سختی نبود،اونقدر هوام رو…

رمان خانم معلم پارت۷۰ 4.2 (22)

۳ دیدگاه
        طلا دخترک معصومی که چشماش آدم و یاد فرشته ها مینداخت اصلا سرنوشت خوبی نداشت اما باز همیشه لبخند میزد‌. ماهو رو روی پام جابه‌جا کردم…

رمان خانم معلم پارت ۶۸ 4.3 (19)

۴ دیدگاه
      ماهو هنوز خواب بود که از اتاق بیرون زدم و سمانه رو فرستادم تا مواظبش باشه. اونقدر ناز و معصوم خوابیده بود که دلم نمیومد بیدارش کنم‌.…