رمان رهایی یک لبخند پارت آخر5 سال پیش۳ دیدگاهسوگل متأثرانه به پای گچ گرفته اش اشاره می کند. – پات تا کی باید تو گچ باشه؟ همزمان نگاه سعید هم به پای گچ گرفته ی تبسم می افتد.…
رمان رهایی یک لبخند پارت 65 سال پیشبدون دیدگاهچیزی نمانده اشک هایش سرازیر شود و دروغش را برملا کند. از او فاصله می گیرد و همانطور که تلاش می کند چهره اش را پنهان کند می گوید: ببخشید…
رمان رهایی یک لبخند پارت 55 سال پیشبدون دیدگاهنیک زاد بزرگ نگاه آخری به تبسم می اندازد و به خدمتکاری اشاره می کند. خدمتکار به سرعت خودش را می رساند و ویلچرش را به سمت اتاقش می برد.…
رمان رهایی یک لبخند پارت 45 سال پیشبدون دیدگاهالهه خانم به سمتش برمی گردد. – صبخیر عزیزم سپس نگاهی به سرتاپایش می اندازد. – جایی می خوایی بری؟ – خب راستش صاحبخونمون زنگ زد باید برم قرارداد خونه…
رمان رهایی یک لبخند پارت 35 سال پیشبدون دیدگاهدرست وقتی که تبسم می خواهد روی مبلی جای بگیرد، باراد را می بیند که از پله ها پایین می آید. او تی شرت جذب طوسی رنگی به همراه یک…
رمان رهایی یک لبخند پارت 25 سال پیشبدون دیدگاه– بفرمایید لطفاً! دستهایش را مشت میکند و فشار میدهد، از اینکه تا این حد ناتوان است خودش را سرزنش میکند و سپس به سمت آن ماشین میرود، داخل که…
رمان رهایی یک لبخند پارت یک5 سال پیشبدون دیدگاه نام کتاب: رهایی یک لبخند نام نویسنده: نفس ژانر رمان: اجتماعی، درام، عاشقانه خلاصه: تنهایی و بی پناهی تمام دنیای دختری را احاطه کرده است که جز…