رمان شالوده عشق پارت ۶۰2 سال پیشبدون دیدگاه عصبانی و آرام غریدم: -دارم میگم نمیترسم مگه بچهم از همچین چیزی بترسم؟! سکوت و صورتش که به رو به رو خیره بود،…
رمان شالوده عشق پارت ۵۹2 سال پیش۱ دیدگاه کاش مردممیفهمیدند بعضی وقتها با کوچکترین دخالتشان، چقدر عرصه را برای دیگران تنگ میکند. گویی میمیک صورتش زیادی خشمگین شده بود که یکی از…
رمان شالوده عشق پارت ۵۸2 سال پیش۲ دیدگاه -خانوم با کی کار دارین؟ عقب رفتم و به مرد جوانی که از پنجره خیرهام بود، نگاه کردم. -سلام من با آقا رامبد…
رمان شالوده عشق پارت ۵۷2 سال پیش۲ دیدگاه چشمهای سوزانم را باز کردم و چرخیدم. امیرخان کنارم خوابیده و دست سنگین و مردانهاش روی شکم و پهلویم بود. -امیر، امیرخان تو…
رمان شالوده عشق پارت ۵۶2 سال پیش۱ دیدگاه -من برنداشتم حتی نمیدونم راجع به چی دارید حرف میزنید! پانیذ سریع جلو آمد. -خاله اصلاً ناراحت نباش. من خودم میرم لباسهاشو…
رمان شالوده عشق پارت ۵۵2 سال پیش۲ دیدگاه -تو غلط کردی که دوست داری بری، بیا برو تو ماشین بشین ببینم. حرصی گفتم: -خودت غلط کردی! -چی؟! -باشه خیلیخب میدونم…
رمان شالوده عشق پارت ۵۴2 سال پیش۵ دیدگاه قلبم ریخت و پوریا بهت زده گفت: -زنت؟ -بااجازهتون! به ثانیه نکشید که زیر گریه زد و توجه مشتریان را به خود…
رمان شالوده عشق پارت ۵۳2 سال پیش۷ دیدگاه صدای هقهق های پوریا بلندتر شد و دلم برایش آتش گرفت. -مشکلی نیست آقا احسان من و پوریا باهم دوستیم، به من نگه پس…
رمان شالوده عشق پارت ۵۲2 سال پیش۲ دیدگاه چیزی پیدا نکرد و کلافگیاش بیشتر شد. -باید قبل شمیم درمورد کار به من میگفتی. -چرا؟ -چون من شوهرشم! -من که…
رمان شالوده عشق پارت ۵۱2 سال پیش۱ دیدگاه به یاد تمام حرفهای این چند وقت اخیر افتادم. همهی بارهایی که با عصبانیت درمورد گندم پرسید، درمورد اتفاقات پرسید و من مثل یک احمق به…
رمان شالوده عشق پارت 502 سال پیش۲ دیدگاه -چرا؟! -چون نمیخوام کسی فکر کنه یه انسان خوب که تا این حد باهام صادقه با پارتی بازی پاش به اینجا باز شده! شوکه سرتکان…
رمان شالوده عشق پارت ۴۹2 سال پیش۱ دیدگاه -هرچی شما بگی. -جمال یک مرد تقریباً میانسال از میان جمعیت بیرون آمد و کنار مریم خانوم ایستاد. -جانم؟ -شمیم، شمیم جمال سرآشپز…
رمان شالوده عشق پارت ۴۸2 سال پیش۱ دیدگاه به ترکیبمان در آینهی روشویی خیره شدم. صورتش فوقالعاده ناراحت و با غم واضحی به نیمرخم خیره شده بود و من هم به معنای…
رمان شالوده عشق پارت ۴۷2 سال پیش۲ دیدگاه دکتر دستش را به حالت نوازشطور و دوستانه روی بازوی امیرخان میکشید و او هم در سکوت نظارهگره صمیمیت زن زیبا بود! فریادهای این…
رمان شالوده عشق پارت ۴۶2 سال پیش۱ دیدگاه شمیم: در میان خواب و بیداری کلمات کثیف و چندشآور آن نامه لعنتی در ذهنم خوانده میشد. انگار صدایی شیطانی آنها…