رمان شالوده عشق پارت ۶ 4 (30)

۵ دیدگاه
        جز یک موضوع… موضوعی که علی‌رغم بی‌ارتباط بودن با امیرخان، آشکار شدنش نزد او برایم ترسناک بود.   لب زد: -فقط بهم بگو که با اجازه…

رمان شالوده عشق پارت ۳ 4.4 (21)

۱ دیدگاه
        -سرویس یعنی چی گندم؟ چرا اِنقدر بی‌کلاس حرف می‌زنی؟ مردم از خداشونه راننده داشته باشن. راحت برن و بیان. اونوقت تو فقط بلدی ناشکری کنی. فقط…

رمان شالوده عشق پارت ۲ 3.7 (28)

۲ دیدگاه
        خیلی زود زخم گندم را بسته و تنش را روی برانکارد خواباندند.   دنبالشان دویدم. هنوز از حیاط خانه بیرون نزده بودیم که سروکله‌ی آراسته خانوم،…