رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 29 4 (194)4 سال پیش۱ دیدگاه به تکون دادن سری اکتفا میکنم و به فکر فرو میرم . دنیل که این حالت من رو میبنه کمی نزدیک تر میشه و میگه : _ به چی…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 28 4 (198)4 سال پیش۱ دیدگاه حدود پانزده دقیقه دیگه میگذره که یک دفعه در اصلی سالن به شدت باز میشه. به سرعت به سمت صدای در حرکت میکنم . خوشحال بودم و توی دلم…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 27 4.2 (111)4 سال پیشبدون دیدگاه دیوید یکی از ابروهاش رو بالا میندازه و متفکر میگه: _نامزد!؟ ..هوم اماندا فکر کنم تو رسم و رسومات قصر رو فراموش کردی ! هر کسی بخواد توی این…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 26 3.7 (96)4 سال پیش۲ دیدگاه انقدر ضرب سیلی زیاد بود که یک طرف صورتم بی حس شده بود و انگار گوشم گرفته بود و هیچ صدایی رو نمیشنیدم . گیج و منگ شده بودم…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 25 4.5 (62)4 سال پیش۱ دیدگاه دیوید عصبی به سمتم میاد و با صدایی که سعی میکرد زیاد بلند نشه رو به من میگه: _ حرف دهنت رو بفهم ! من کِی از تو به…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 24 4.6 (90)4 سال پیشبدون دیدگاه دیوید نیش خندی میزنه و میگه : _ مثل اینکه یادت رفته اینجا اتاق من هست . کسی بدون اجازه حق ورود بهش رو نداره . بعد با صدای…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 23 4.4 (57)4 سال پیشبدون دیدگاه _ من به خواهرت تجاوز نکردم . اون من رو مجبور به این کار کرد ! سارا با شنیدن این حرف از اعصبانیت جیغی میکشه و میگه: _ داری…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 22 4.7 (114)4 سال پیش۱ دیدگاه دیوید با صدای محکمی رو به سربازهاش میگه: _خلع سلاحش کنید و به زندان قصرم ببریدش .خودم شخصن ازش بازجویی میکنم. از صدای کوبیده شدن نظامی پای سربازها و…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 21 3.8 (121)4 سال پیش۳ دیدگاه _ خوبه ..این هم یادت نره پیش دیگران مخصوصا رونالد و اطرافیانش حق نداری من رو به اسم کوچیک خطاب کنی . از لفظ شاهزاده و یا سرورم باید…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 20 4.5 (57)4 سال پیش۴ دیدگاه سرعت قدم هام رو بیشتر میکنم . با عجله وارد کلاس میشم . اقای اسکافیل مثل همیشه عینکش رو به چشمش زده بود و منتظر من بود . من…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 19 4.6 (68)4 سال پیش۵ دیدگاه با دستش شروع به بازی کردن با نوک س*ینم میکنه . نباید میزاشتم بیشتر از این پیش روی کنه . با دستی که ازاد بود دستش رو میگیرم .…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 18 4.4 (91)4 سال پیش۲ دیدگاه _ میخوام هرچه زود تر دستگیر بشن . نمیتونم اجازه بدم کسی که اصطبل اسب های من رو اتیش زده و قصد جون من رو کرده بود ازاد باشه…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 17 4.6 (39)4 سال پیش۱ دیدگاه من: اما من هیچ وقت از زیر وظایفم شونه خالی نکردم . _ شونه خالی کردی ..این چند وقت به خاطر وضعیت جسمانیت بهانه می اوردی و کاری انجام…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 16 4.4 (85)4 سال پیش۲ دیدگاه انقدر ضرب سیلی زیاد بود که صورتم بی حس شده بود . با چشم های اشکی به زن خیره میشم . با صدای بغض داری رو به زن میگم:…
رمان شاهزاده و دختر گدا پارت 15 4.7 (38)4 سال پیشبدون دیدگاه دیوید: هر اتفاقی که توی قصر افتاد باید مو به مو بهم گزارش کنی. هرکسی قانون شکنی کرد بعد از برگشتنم مجازات میشه . _ حتما همین کار رو…