رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت191

۱ دیدگاه
    پاشا سریع نگاهی به دور و اطراف انداخت و موشکافانه اطراف را زیر نظر گرفت… این مردک بیخ گوشش بود. تک تک پرستار و خدمه را نگاه می…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت190

بدون دیدگاه
    با تدابیر امنیتی شدیدی افسون را به بیمارستان آورده بود و دخترک از دردهای لحظه ای عاصی شده که استرس هم بدتر بهش دامن زده بود. توی تمام…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت189

بدون دیدگاه
    -چه حقیقتی رو بگم وقتی حامله است و می ترسم یراش مشکل پیش بیاد…! بابک کوتاه نیامد. -بهش بگو پاشا… قبل از اینکه دیر بشه بهش بگو تو…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت186

۳ دیدگاه
    بابک کفری شد. -پاشا این می خواد جور دیگه تلافی کنه…! پاشا از عصبانیت روی پا بند نبود… به سختی داشت خودش را کنترل می کرد… عکس را…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت184

۱ دیدگاه
    بهار خواست با تشر باز حرف بزند و حرف از زیر زبان مردی بیرون بکشد که سرش هم می رفت هیچ حرفی از زبانش خارج نمی شد… آنها…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت180

۲ دیدگاه
      لحظه ای نفسش رفت. نگاه آرام و خونسردش یک دفعه برافروخته و نگران شد که بدون جواب دادن گوشی را قطع کرد و با سرعت باور نکردنی…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت179

۲ دیدگاه
      -حق نداری تنهایی کاری انجام بدی…!   پاشا خونسرد نگاهش کرد. -ازت نظر نخواستم بابک… من همیشه همین کار و خودم انجام می دادم الان چی فرق…