رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت115

بدون دیدگاه
      خواست دراز بکشد که فراز از پهلوهایش گرفت و نگه‌ش داشت. پشت گردن سفیدش را بوسید و زیر گوشش زمزمه کرد: – حالا که خسیس بازی در…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت114

۱ دیدگاه
          – با دکتر یه مملکت درست حرف بزن خانم رسولی! به خاطر بی‌اهانتی که بهم شده شب باید جریمه بشی…   با خنده سعی کرد…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت113

۲ دیدگاه
          آب دهانش را قورت داد و برخلاف میل باطنی‌ش لب زد:   – باشه میام.   ستایش لبخند زد و با هم سمت ماشین رفتند.…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت111

بدون دیدگاه
          با انگشت آشپزخانه را نشانش داد:   – داره صبحونه می‌خوره. بیا بریم تا باهاش آشنات کنم!   با هم وارد آشپزخانه شدند و ترنج…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 101

بدون دیدگاه
            سرش را سمت فراز چرخاند و ابرو بالا انداخت، امشب یک چیزیش بود. – خب… نباید گوشیم خاموش بمونه چون حال مریضام اگه بد…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 100

بدون دیدگاه
      با صدای خوابالویی پاسخ داد: – ولش کن بعدا زنگ می‌زنم. – آخه دوباره داره زنگ میزنه، از ایرانم نیست. شماره‌ی خارجه… فراز سریع بلند شد و…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 99

بدون دیدگاه
طـــــالـــــعِ تُــــرنـــــج🦋:           بابای ستایش را خوب می‌شناخت، آن قدری خامِ زن دومش بود که بعید می‌دانست حرف ستایش را قبول کند. نگران به حرف آمد:…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 97

بدون دیدگاه
            به شانه‌ی ستایش کوبید و از کنارش رد شد.   – می‌دونی چقدر از اون حرفی که زدم می‌گذره؟ اطلاعات شماست که آپدیت نشده!…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 95

۴ دیدگاه
          خوشحالی‌ش را پشت نقاب دلخوری قائم کرد و تماس را وصل کرد.   – هوم؟   فراز خیلی سریع گفت:   – هوم چیه؟ روز…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 94

۳ دیدگاه
          با هم از راه پله‌ها داشتند پایین می‌رفتند که ستایش ایستاد و مچ دست ترنج را گرفت.   – سبحان کی برگشت؟   با شگفتی…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 92

۱ دیدگاه
          با دیدن سبحان سریع خنده‌ش را خورد و از بغل بابا اکبر بیرون آمد. نشسته بود و داشت چایی می‌خورد که امیرعلی صدایش زد.  …