رمان طالع ترنج پارت۳۰ 4.5 (81)7 ماه پیش۳ دیدگاه دقیقا همان کاری را داشت با او میکرد که چند دقیقه قبل خودش با فراز کرده بود، ولی چرا دست فراز این قدر گرم بود؟…
رمان طالع ترنج پارت ۲۹ 4.2 (70)7 ماه پیشبدون دیدگاه بعد از زیارت به همان جایی که از هم جدا شده بودند، رفت. فراز آن جا ایستاده بود و سرش داخل گوشی بود. …
رمان طالع ترنج پارت ۲۸ 4.6 (88)7 ماه پیش۱ دیدگاه ترنج سرتقتر از این حرفها بود. موهایش را بیشتر کشید و داد فراز بلند شد. وقتی دید همینطور موهایش را دارد میکشد، شروع…
رمان طالع ترنج پارت ۲۷ 4.5 (84)7 ماه پیش۱ دیدگاه لبخند کم رنگی روی لبهای ترنج نشست. وارد سوئیتی که رزرو کرده بودند، شدند. ترنج شال و مانتویش را روی مبل پرت کرد…
رمان طالع ترنج پارت۲۶ 4.4 (89)7 ماه پیشبدون دیدگاه ترنج با زور لبخند زد و انگشتانش را بهم فشرد. چطور باید با تنها بودنشان کنار میآمد؟ چهار روز؟ خیلی زیاد نبود؟ – ترنج ناراحت…
رمان طالع ترنج پارت ۲۵ 4.5 (82)7 ماه پیشبدون دیدگاه – تا وقتی من توی زندگیت هستم، هواتو دارم. دستهایش شل شد و قلبش لرزید. نتوانست یا شاید هم نخواست که از آغوش…
رمان طالع ترنج پارت ۲۴ 4.4 (84)7 ماه پیشبدون دیدگاه – نمیخوای شرطمو بشنوی؟ سمتش چرخید و منتظر نگاهش کرد. نمیدانست چه شرطی بگذارد. لبخند مضحکی زد و شانه بالا انداخت. – فعلا چیز…
رمان طالع ترنج پارت۲۳ 4.3 (101)8 ماه پیش۱ دیدگاه فراز که از معطل شدن خوشش نمیآمد، بیحوصله گفت: – عروستون دستور صادر کرد تا شما نیومدی حق نداریم صبحانه بخوریم. …
رمان طالع ترنج پارت ۲۲ 4.6 (92)8 ماه پیشبدون دیدگاه موهای خیسش را بالا فرستاد و از حمام بیرون آمد. لباس زیر و شلوارکی برداشت و پوشید. عادت نداشت موقع خواب، لباس…
رمان طالع ترنج پارت 21 4.6 (65)8 ماه پیش۱ دیدگاه – من عادت به زیاد حرف زدن و توضیح دادن ندارم. بخصوص چیزهایی که خودت خوب ازشون باخبری. ترنج ادایش را در آورد و…
رمان طالع ترنج پارت 18 4.3 (72)8 ماه پیشبدون دیدگاه نوشیدنیش را روی میز گذاشت: – ترنج رفته بالا تا لباس عوض کنه. قراره امشب خونه ما بیاد زندایی جان! ابروی زینب بالا پرید. ترنج هم…
رمان طالع ترنج پارت ۲۰ 4.6 (72)8 ماه پیش۱ دیدگاه از این همه وقاحت و پرویی فراز تعجب کرد. خواست چیزی بگوید که فراز زودتر گفت: – وقتی که مقابل حرف زور خانوادهت مقاومت نکردی…
رمان طالع ترنج پارت ۱۹ 4.6 (73)8 ماه پیش۱ دیدگاه حرفش را دوباره تکرار کرد: – چرا فکر توام بوی فکر مردهای این خانواده رو میده؟ تو خارج فقط دختر بازی یاد گرفتی؟ فراز…
رمان طالع ترنج پارت ۱۷ 4.4 (84)8 ماه پیشبدون دیدگاه زبانش را روی انگشت ترنج کشید و وقتی تمام عسل را خورد عقب کشید. ترنج نفس حبس شدهاش را نامحسوس آزاد کرد. دست هایش را…
رمان طالع ترنج پارت ۱۶ 4.5 (87)8 ماه پیشبدون دیدگاه چطور او را قضاوت میکرد وقتی که هیچ چیز از زندگیش را نمیدانست؟ به چه حقی؟ – به چه حقی؟ به چه حقی…