رمان طالع ترنج پارت۱۴ 4.4 (88)8 ماه پیش۱ دیدگاه همان لحظه چشمش به لباس سفید خوشگلی خورد. با ذوق نزدیک ویترین رفت و گفت: – چقدر خوشگله! فراز بدون توجه…
رمان طالع ترنج پارت ۱۳ 4.3 (69)8 ماه پیشبدون دیدگاه با صدای زنگ آیفون از روی مبل بلند شد و کیفش را برداشت. کفش هایش را پوشید و گفت: – فراز اومد مامان. من…
رمان طالع ترنج پارت ۱۲ 4.4 (71)8 ماه پیشبدون دیدگاه با خودش گفت: – چرا برگشتی ایران که اینجوری گیر بیوفتی فراز؟ اگه به فکر مطب زدن نمی افتادی، الان داشتی زندگی مجردی…
رمان طالع ترنج پارت۱۱ 4.2 (70)8 ماه پیشبدون دیدگاه مادرش و فراز جوابش را دادند. خواست روی صندلی بشیند که زینب گفت: – مادر باید ناشتا باشی. ترنج که هنوز نمی…
رمان طالع ترنج پارت ۱۰ 4.4 (65)8 ماه پیشبدون دیدگاه حاج محمود که تاب دیدن ناراحتی پسرش را نداشت و می دانست فراز درگیر کارهای مطبش است، رو به حاج ابراهیم کرد و گفت:…
رمان طالع ترنج پارت ۹ 4.6 (71)8 ماه پیشبدون دیدگاه – خیلی خوبه حاج ابراهیم. شما صیغه این دو جوون رو بخون. مهریه اش رو هم یه واحد خونه بزن. حاج ابراهیم به همین سخاوت…
رمان طالع ترنج پارت۸ 4.6 (65)8 ماه پیشبدون دیدگاه لج کرده بود؛ با خودش با ترنج با خوشبختیش، با پدر و مادرش که این خواستگاری را ترتیب داده بودند. ترنج به خودش آمد و…
رمان طالع ترنج پارت ۷ 4.6 (80)8 ماه پیش۱ دیدگاه صدای زنگ خانه که بلند شد، محمدعلی عصبی گفت: – حاج بابا، فراز به درد ترنج نمی خوره. نمی خواید نظرتونو عوض کنید؟ ترنج با…
رمان طالع ترنج پارت ۶ 4.5 (63)9 ماه پیشبدون دیدگاه بطری را سر جایش گذاشت و در یخچال را بست. سمت مادرش برگشت و گفت: – من فردا شب خواستگاری هیچ احد و ناسی نمیرم…
رمان طالع ترنج پارت ۵ 4.5 (63)9 ماه پیشبدون دیدگاه اما چون می دانست ترنج ناراحت می شود گفت: _ نه عزیزم مزاحم فراز جان نمی شیم. به امیرعل… فاطمه چشم غره ای…
رمان طالع ترنج پارت ۴ 4.3 (66)9 ماه پیشبدون دیدگاه تصمیمشان را گرفته بودند؟ حاج ابراهیم بریده بود و دوخته بود و حالا داشت تن ترنج میکرد. حتی نظر آن ها را نپرسیده بودند. …
رمان طالع ترنج پارت ۳ 4.3 (59)9 ماه پیش۲ دیدگاه چرا محمدعلی او را مقصر می دانست؟ مگر او می دانست که در دستشویی خراب است و از قصد این کار را کرده بود؟…
رمان طالع ترنج پارت ۲ 4.3 (62)9 ماه پیش۱ دیدگاه ترنج نگران بود که هامون با دیدنشان به بقیه حرفی بزند. اگر هامون می خواست کار ترنج را تلافی کند، حتما دهانش را بسته…
رمان طالع ترنج پارت ۱ 4.4 (178)9 ماه پیش۴ دیدگاه آن قدری آبمیوه و نوشیدنی خورده بود که دستشویی لازم بود. کفش هایش به خاطره نو بودن، پشت پاهایش را زخم کرده بود. لنگان…