رمان طالع ترنج پارت ۳۹ 4.5 (111)

۲ دیدگاه
        وقت‌هایی که شکلات صدایش می‌کرد، خوشش می‌آمد. لبخندی رو لبش می‌نشست و انگار پروانه‌ها داخل دلش به پرواز در می‌آمدند.   – من گفتم ولی منظورم…

رمان طالع ترنج پارت ۳۶ 4.3 (68)

۱ دیدگاه
          ترنج آب دهانش را قورت داد. قلبش از این همه نزدیکی دیووانه‌وار، به قفسه‌ی سینه‌ش می‌کوبید.   – چه راهی؟ میشه از روم بلند شی…