رمان پروانه ام پارت ۳۰ 4.4 (44)8 ماه پیشبدون دیدگاه – چی شده پروانه ؟ چی می گفتن بهم ؟! پروانه کاملا مقابل سالومه ایستاد … در حالیکه تلاش می کرد وحشت صداشو پنهان کنه ، گفت…
رمان پروانه ام پارت ۲۹ 4.2 (41)8 ماه پیشبدون دیدگاه دست سالومه رو گرفت … بعد هر دو به سمت مهمانخانه دویدند … . هوای سرد و منجمدِ پاییزی به گونه های پروانه سیلی می زد و…
رمان پروانه ام پارت ۲۸ 4.6 (46)8 ماه پیشبدون دیدگاه و بعد بلاخره به گریه افتاد . نگاه خیسش چرخید روی بدن پروانه … بیشتر روی سینه هاش که زیر آب بود ، مکث کرد .…
رمان پروانه ام پارت ۲۷ 4.3 (63)8 ماه پیشبدون دیدگاه به سختی می تونست جلوی گریه اش رو بگیره . به سمت حوضچه ی لاجوردی رفت … پاش رو توی آب گرم و زلال گذاشت … و بعد…
رمان پروانه ام پارت ۲۶ 4.4 (52)8 ماه پیشبدون دیدگاه *** وقتی دوباره بیدار شد … دور و اطرافش سکوت بود ! سکوتی سنگین و با وقار که بعد از تمام هیاهویی که تجربه کرده بود ، آرامش…
رمان پروانه ام پارت ۲۵ 4.4 (45)8 ماه پیشبدون دیدگاه نوازش های خوفناکش ادامه داشت … پروانه حس خفگی می کرد . نگاه سیاوش خان رو تنش چرخید : – چجوری بهت بفهمونم که مال منی ؟…
رمان پروانه ام پارت ۲۴ 4.3 (61)9 ماه پیشبدون دیدگاه و دیگه ادامه نداد . لزومی نمی دید … بدون کلمات هم می تونست پروانه رو قبضه روح کنه . پروانه نفس عمیقی کشید … و…
رمان پروانه ام پارت ۲۳ 4.2 (66)9 ماه پیشبدون دیدگاه چیزهایی که شنیده بود … برای ذهن بکر و پاکِ اون فراتر از حد تحمل بود . وحشتی که به بند بند وجودش مستولی شده بود … نزدیک…
رمان پروانه ام پارت ۲۲ 4.4 (52)9 ماه پیشبدون دیدگاه متوجه خوش و بش خانم بزرگ با زنی میانسال شد . زن به خودش زحمت داده و تا پای مبل اونا اومده بود … فقط برای اینکه…
رمان پروانه ام پارت ۲۱ 4.1 (67)9 ماه پیشبدون دیدگاه گفت و به سرعت پنجره رو بست … . با بسته شدن پنجره ، جریان هوای سردی که پوست پروانه رو لمس می کرد ، قطع شد…
رمان پروانه ام پارت ۲۰ 4.4 (158)9 ماه پیش۳ دیدگاه هراسان به عقب چرخید … و با دیدن زهرا نفس راحتی کشید . زهرا بدون اینکه دمپایی هاشو از پا در بیاره ، دوید توی اتاق…
رمان پروانه ام پارت ۱۹ 4.5 (46)9 ماه پیشبدون دیدگاه مردمک های پروانه از وحشتی موهوم لرزید … بدنِ بی دفاعش رو بیشتر به دیوار چسبوند . سیاوش اسلحه رو که به گوشه ی دیوار تکیه زده…
رمان پروانه ام پارت ۱۸ 4.3 (37)9 ماه پیشبدون دیدگاه پروانه فقط نگاه کرد به سیاوش خان … که پاهای بلندش رو روی هم انداخته بود و قهوه ی ترکش رو مزه مزه می کرد … …
رمان پروانه ام پارت ۱۷ 4.6 (34)9 ماه پیشبدون دیدگاه نگاه زهرا رنگ تاسف و سرزنش گرفت : – سرت رو به باد می دی ! ولی سالومه دست پروانه رو گرفت و با دلگرمی…
رمان پروانه ام پارت۱۶. 4.4 (31)9 ماه پیشبدون دیدگاه سکوتی که توی سرش سوت می کشید … بدتر از سکوت قبرهای قبرستان بود … . احساس تنهایی عمیقی که داشت اونو از پا می…