پارت 10 رمان نیستی 1

۱۸ دیدگاه
چشم هام و باز کردم به اطرافم نگاه کردم تو اتاق خودم بودم که در باز شد و فاطمه وارد اتاق شد سریع به سمتم اومد و گفت :خوبی چه…

پارت 9 رمان نیستی 1

بدون دیدگاه
صدای علی و شنیدم که گفت :نام و منسبت چیه ؟ صدای گوش خراشی تو اتاق پیچید (هرمس) علی :دین و مذهبت چیه ؟ همون صدا (زرتشت ) علی :دلیل…

پارت 8 رمان نیستی 1

۱۹ دیدگاه
پارت سفارشی فقط و فقط برای یکی از خواننده های عزیز که درخواست کرده بودن 🙂❤️… با نفرت به علی چشم دوخته بودم باعث و بانی همه ی این اتفاق…

پارت 7 رمان نیستی 1

بدون دیدگاه
Author Tahmineh💚.. 🤍معزرت می‌خوام برای تاخیر در پارت گزاشتن امروز 💛… بی جون روی  زمین افتاده بودم آروم گریه میکردم فک کنم این گریه ها اشک شوق بودن سرم و…

پارت 6 رمان نیستی 1

۴ دیدگاه
تیرداد سرش و تکون داد و از جاش بلند شد تیرداد :برو تو ماشین بشین تا بیام با ظعفی که داشتم به سمت ماشین حرکت کردم و تو ماشین نشستم…

پارت 5 رمان نیستی 1

بدون دیدگاه
پارت پنجم با تاخیر شرمنده تمامی دوستان بریم برای ادامه ی داستان 😚😍👇 با گریه گفتم :من میترسم منو از اینجا ببر، منو از اینجا ببر تیرداد با کلافگی مشتی…

پارت 4رمان نیستی 1

۳ دیدگاه
روی زمین کشیده میشدم شاخ و برگ ها به سر و بدنم میخورد و بدنم و خراش میداد دست هام و جلوی صورتم گرفته بودم که صورتم زخمی نشه از…

پارت 3 رمان نیستی 1

۲ دیدگاه
نمی‌دونم چقدر خوابیدن که با تکون های دستی بیدار شدم با صورت سورنا رو به رو شدم که سعی داشت بیدارم کنه تهمینه :سلام سورنا :سلام چقدر می‌خوابی بیدار شو…

رمان نیستی 1 پارت دوم

بدون دیدگاه
با خجالت خندیدم و سرم انداختم پایین بعد از من نوبت مامان بود که کیومرث و سوال پیچ کنه از جام بلند شدم به اتاقم رفتم صدای گوشیم بلند شد…

رمان نیستی ۱ پارت یکم

۱۳ دیدگاه
به نام خالق نام ها     ⭕️⭕️تذکر ⭕️⭕️مواردی که در خواندن رمان ترسناک نیستی باید به آنها توجه داشته باشید اول از همه رمان بر حسب واقعیت نوشته شده…