رمان ورطه دل پارت ۷

۱۱۸ دیدگاه
تمام بدنش دردمی کند چشمانش را باز می کند گلویش خشک شده به سقف بالای سرش نگاه می کند ناآشناست سرش را به طرف راست می گرداند مردی را می…

رمان ورطه دل پارت ۶

۹ دیدگاه
طاهاپسرلیلاوالبرزوپسرعموآیداکه دوسال ازآیدابرزگتربودومهندسی برق می خوانددلیلاهیچ وقت دوست نداشت طاهابه آیدانزدیک شود لیلافکرمی کردآیدامانندمادرش است مهناز…مهنازمادرآیدابعدازبه دنیاآمدن آیدابرای زندگی به ترکیه می رودوآیداوپدرش راترک می کندالوندبه کمک خواهرش میناآیدارابزرگ کردند…ولی…

رمان ورطه دل پارت ۵

۹۵ دیدگاه
بلند می شود کت شلواری مشکی پوشیده که به او می آید برخلاف غرغر های لیلا طاها برای دیدن آیدا آمده بود:سلام زیبا…آیدا از لقبی که به او داده بود…

رمان ورطه دل پارت ۴

۲۱ دیدگاه
برگردم؟باورنمی کنم در این برهوت من و آتنارا تنها گذاشته باشد. من هیچ دخترش چه؟به طرف آشپزخانه می روم پروژه را که از دست دادم حالاحالا نمی خواستم برگردم گوشی…

رمان ورطه دل پارت۳

۷ دیدگاه
پرزورش را جداکنم ولی عاجزم رهایم می کند روی زمین آوارمی شوم سرفه می زنم اکسیژن را با ذره ذره جانم می بلعم…دستی در موهایش می کشد به طرفم می…

رمان ورطه دل پارت ۲

۶ دیدگاه
کیارش👆😈 عصبانی از گرمای طاقت فرسا خودم را با برگه هایی که در دستم است باد می زنم سرعت زیاد کشتی باعث می شود هوای خنک به صورتم بخورد روبه…

رمان ورطه دل پارت اول

۲۳ دیدگاه
رمان ورطه دل نویسنده:وارش(آرمیتا.ا) Part1 به نام توکه دلارام دلی   من تاریخ آن شبی راکه ازعمق وجودگریستم دقیق به خاطرسپرده ام نه برای آن شب بلکه برای آن صبح…