Author Tahmineh💚.. 🤍معزرت میخوام برای تاخیر در پارت گزاشتن امروز 💛… بی جون روی زمین افتاده بودم آروم گریه میکردم فک کنم این گریه ها اشک شوق بودن سرم و…
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ✨﷽✨ 💗#رمان او_را …💗 #قسمت_شصت_چهارم مشغول جمع کردن میز شدم. از اینکه تونسته بودم به احساساتم غلبه کنم،احساس قدرت داشتم. شاید اگر الان، چندماه پیش بود، مشغول گریه و…