-سینا؟ سرشو مطمئن تکون داد: -همون کسی که ازم گرفتیش -داری درباره کی حرف می زنی …؟ -همونی که زیر پنجولای طلایت جون داد…همونی که از بی توجهیت ..تموم کرد…
امیر حسین هیچی بهم نگفته بود..البته وقتشم پیش نیومده بود..شاید بعد از رفتن مهمونا می خواست بهم بگه …به رفتارش دقت کردم ..سرد نبود …خیلیم خوب بود …ترسیدم نکنه می…