رمان گل گازانیا پارت ۶۷

۱ دیدگاه
  نازنین با عجله از پله ها پایین آمده و بدون اینکه متوجه صورت رنگ پریده‌ی غزل شود، موبایلش را جواب داده و همانگونه که سلام و احوالپرسی میکرد، دوباره…

رمان گل گازانیا پارت ۶۶

۱ دیدگاه
    فرید شانه بالا انداخت. – خب کاری میکنیم که توهم به چیزی برسی… یعنی شرط بذاریم هردومون.   غزل زمزمه کرد. – یکم فاصله بگیرید ببینم چی میگید.…

رمان گل گازانیا پارت ۶۴

۱ دیدگاه
      رژِ قرمز رنگش را برداشته و درحالی که روی لبهای برجسته‌اش با مهارت می مالید، جوابِ غزل را داد.   – دارم با یکی از دوستام میرم…

رمان گل گازانیا پارت ۶۳

۱ دیدگاه
    غزل لباس برای فرهام جدا کرده و سپس به سوی آنها برگشت. – باور کنید اصلا واسه من مهم نیست. این مهمه که فرهام زودتر بزرگ بشه و…

رمان گل گازانیا پارت ۶۲

۱ دیدگاه
    قباد گلویی صاف کرد. – همیشه همینقدر ساکتی؟   – اصلا… حتی بهتره بگم برای اولین بار انقدر ساکتم.   اندکی سرش را کج کرد. چشمهای گیرایش را…

رمان گل گازانیا پارت ۶۱

۱ دیدگاه
      بعد از اینکه کارهایش تمام شد، به پذیرایی رفته و با لبخند به پیش سعید خان رفت. – گفتین صحبت کنیم.   سعید از جا بلند شد…

رمان گل گازانیا پارت ۶۰

۳ دیدگاه
      غزل بدون درنگ، دندان هایش را به بازوی فرید گرفت و چون بازویش بخاطر عضلاتش چربی نداشت، تنها پوستش را به درستی توانست گاز بگیرد.   برای…

رمان گل گازانیا پارت ۵۸

بدون دیدگاه
    چند دقیقه‌ای در همان حال ماند که صدای فرید را بالای سرش شنید. – اینجا چکار می‌کنی بچه؟   چشمهایش را از هم فاصله داد و با لبخند…

رمان گل گازانیا پارت ۵۶

۲ دیدگاه
    به سوی در قدم برداشتند و غزل با ناراحتی زمزمه کرد. – ان شاالله‌ سریعتر حال سعید خان خوب بشه، خیال ماهم راحت میشه. فرید خان گفت چند…

رمان گل گازانیا پارت ۵۴

۳ دیدگاه
گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارت‌صدونود     با دلخوری چشمهای درشتش را به فرید دوخت. – لازم نکرده.   فرید نگاهی به پدرش انداخت که حواسش به اخبار بود و با اطمینان…

رمان گل گازانیا پارت ۵۳

۲ دیدگاه
  گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارت‌صدوهشتاد‌وهفت       شانه بالا انداخت و شروع کرد دکمه های پیراهنش را باز کردن. – گفت واسه آخر هفته بریم روستا… منم قبول کردم.  …