گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارتصدوهفتادوشش فرید طاقت نیاورد و دنبالش روانه شد. در اتاق را باز کرد و داد زد. – این تجربه نمیخواد، عقل میخواد عقل! غزل پوزخند…
گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارتصدوهفتادودو چندی بعد، وقتی تب سنج را نگاه کرد، با رضایت لبخند زده و فرهام را روی تخت کپاشت. پس از اینکه پیراهنش را در آورد،…