رمان گل گازانیا پارت ۷

۱ دیدگاه
    #پارت‌بیست‌و‌سه     غزل جوابی نداد و فرید بعد از یک ربع، خانه را ترک کرد.   باید تنها می‌ماند… این تازه اول تنها ماندن هایش بود!  …

رمان گل گازانیا پارت ۶

بدون دیدگاه
  #پارت‌بیست     به دنبال این حرف، صدای پاشنه های کفشش دوباره بلند شد و به دقیقه نرسیده، در بسته شد.   غزل سریع به اتاق خودشان رفت. ساک…

رمان گل گازانیا پارت ۵

۲ دیدگاه
  #پارت‌پانزده     غزل به بهناز خانم سلام داده و روی یکی از صندلی ها نشست. فرید با عصبانیت کنارش نشست و نیم رخش را نگاه کرد. – زحمت…

رمان گل گازانیا پارت ۴

۷ دیدگاه
    #پارت‌دوازده   با شرم زمزمه کرد. – میشه اجازه بدید که من بخوابم؟ فرید سری چپ و راست کرد و در صورتش فوت کرد. – یه چیز دیگه…

رمان گل گازانیا پارت۳

۱ دیدگاه
  #پارت‌نه     صدایِ حاج مولایی با خشم در خانه طنین انداخت. فرید سکوت کرده و با کلافگی به پدرش خیره شد که عصا زنان جلو آمد.   –…

رمان گل گازانیا پارت ۲

۵ دیدگاه
گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارت‌پنج     بهناز خانم چشمهایش را با نگرانی درشت کرد. – پسره‌ی دیوونه فکر کردی نشنیدم صدای دختری که پیشش بودی رو؟ من واسه کسی ناراحت و…

رمان گل گازانیا پارت ۱

۴ دیدگاه
    #پارت‌یک   •°فصل اول: در تاریکیِ مطلق…•°     ٫٫پنجم فروردین ماه٫٫   چشمهایش روی صورت رنگ پریده و گریان کودکش چرخید. – یه زنِ غریبه بیاد بالا…