رمان عشق موازی پارت 303 سال پیش۳۵ دیدگاه… دو روز بعد … پوک عمیقی از سیگار کشیدم و همونطور که از پنجره به بیرون خیره شده بودم ، دودشو بیرون فرستادم … هنوز توی بهت بودم که…
رمان عشق موازی پارت 293 سال پیش۳۰ دیدگاه… چند روز بعد … بوقی زدم که نگهبانا با عجله در رو واسم باز کردن … به سرعت وارد عمارت شدم و به طرف پارکینگ حرکت کردم … ماشینو…
رمان گذشته سوخته پارت۱۴3 سال پیش۳ دیدگاهناخوداگاه بغض می کنم، اصلا از آیدین توقع نداشتم سرم داد بزنه… کیفم رو برمی دارم و از ماشین پیاده می شم و بدون توجه به صدازدن های آید ین…
رمان عشق موازی پارت 283 سال پیش۱۴ دیدگاه_ وایی … خیلی درد میکنه ایلیاد … . خنده ی کوتاهی کردم و گفتم : + یکم تحمل کن ، الان به بزرگیش عادت میکنی … . لب پایینیشو…
رمان پاییزه خزون پارت ۶3 سال پیشبدون دیدگاه پاییزه خزون باهاشون حرف میزنم اینقدر حرف میزنم که زمان از دستم در میره وقتی به خودم میام ساعت از یک ظهرم گذشته بود خوبه باز دست و پاهام…
رمان عشق موازی پارت 273 سال پیش۸ دیدگاه* * * * خسته خودمو پرت کردم روی مبل و نفس عمیقی کشیدم … به سقف خیره شدم و به اتفاقات اخیر فکر کردم … کارتی که اون دختر…
رمان عشق موازی پارت 263 سال پیش۴ دیدگاه* * * * هندزفری رو زدم توی گوشام و به موبایلم وصلش کردم … روی یکی از آهنگای علی یاسینی کلیک کردم و کلاه سویشرتمو انداختم روی سرم ……
پاییزه خزون پارت ۵3 سال پیش۳ دیدگاه پاییزه خزون دیگ از نیمه شب هم گذشته بود تقریبا همه رفته بودن و خودیا بودن فردا جمعه بودو قرار بود همگی دوباره بریم بهشت زهرا ،مردا رفتن یه…
رمان پسرخاله پارت 1913 سال پیش۱۰ دیدگاه *سوفیا* وقتی بغلش کردم بیش از همیشه احساس کردم من هنوز آمادگی دوست داشتن کسی رو ندارم. میدونم الان یاسین ازدواج کرده و احتمالا زندگی…
رمان گذشته سوخته پارت۱۳3 سال پیش۴ دیدگاهدرحالی که داشتم به حرفای ایلیار گوش می دادم و سر تکون می دادم زیر چشمی نگاهی به آیدین و آترین انداختم، آیدین سرش باز تو گوشیش بود و داشت…
رمان گذشته سوخته پارت۱۲3 سال پیشبدون دیدگاهعمه بهنازم خونه ی یکی از دوستاش بود… آ یهان جلوی تی وینشسته بود و ظرف یاپ کورن دستش بود و داشت فیلم می دید،باصدای پای من سرش رو به…
رمان عشق موازی پارت 253 سال پیش۱۲ دیدگاه* * * * با دیدنش ، چشمام برقی از خوشحالی زد … به طرفش دوییدم و از پشت سر توی بغلم چفتش کردم … با ترس هینی کشید ……
رمان عشق موازی پارت 243 سال پیش۵ دیدگاه&& ایلیاد && + الو ، هرمان … . _ بله ایلیاد … چیکارم داری؟! … همونطور که با دست باند پیچی شدم ور میرفتم ، لب زدم : +…
پاییزه خزون پارت ۴3 سال پیش۱ دیدگاه پاییزه خزون ۵ روزی بود که از بیمارستان مرخص شده بودمو قلبمم فاز ناسازگار میزد مدام تپشاش عقب جلو میشد.ولی عجیب آروم بودم این آروم بودنم برای همه جای…
رمان عشق موازی پارت 233 سال پیش۲۴ دیدگاه* * * * _ نگران نباش دخترم ، چیزی نشده … . نگران و با بغض لب زدم : + کِی بِهوش میاد آقای دکتر؟! … . دکتر که…