رمان گلامور پارت ۱۳

بدون دیدگاه
    – انگار خیلی عجله داری بابا جان .   کلافه دستی به پیشانی اش می کشد و کوتاه توضیح میدهد   – باید برگردم رستوران ، کارا یکم…
رمان پاییزه خزون

پاییزع خزون پارت ۶۹

۲ دیدگاه
  پاییزه خزون میترسم ،از حرف زدن درباره گذشته و مهموناش میترسم … با آرمین تا خوده شب دور دور کردیم ،البته بماند که بخاطره پای آتل شدم محدودیت هاییم…
رمان رخنه

رمان رخنه پارت ۴۳

۲ دیدگاه
  نه این که حافط از مردی و مردونگی افتاده بود. نمی تونست. حتی اگر خودش هم می خواست، نمیتونستم هیچ کسی رو توی هم آغوشی باهاش جایگزین نیکی کنه.…

رمان سرمست پارت ۴۰

بدون دیدگاه
    یه گوشه از در رو باز کردم و سرکی به بیرون کشیدم. صدا از توی راهرو میومد و مشخص بود ماهد و مهشید هنوز به خونه نرسیدن دعواشون…

رمان او_را پارت چهل_پنجم

بدون دیدگاه
#رمان_او_را ⚘﷽⚘ #قسمت_چهل_پنجم☆ بازم برگشتم اینجا! همون مکان امنی که برام مثل یه قرص آرامبخش عمل میکنه! حتی بهتر از اون…❣ نه دیشب برای خوابم دست به دامن آرامبخش شده…

رمان مادمازل پارت ۲۵

بدون دیدگاه
    نه حوصله ی کارخونه رو داشتم،نه قهوه خونه و کافه نه هیچ جهنم دره ی دیگه… این کلمه ی لعنتی “رفت” مداوم توی سرم میپیچید و مخیله ام…

رمان گلامور پارت ۱۲

بدون دیدگاه
    نگاه از بشقاب زرشک پلویی که برایم کشیده بود میگیرم و می گویم – چشم میخورم ، شما برین بخوابین . – برم که نمیخوری   لبخند بی…
رمان رخنه

رمان رخنه پارت ۴۲

۳ دیدگاه
  از خدا خواسته نی رو توی پاکتش زدم و مکیدم. انگار جون بهم برگشت و تونستم و توی هوای گرم نفسی چاق کنم. – رفتی خونه، سیم کارتتو عوض…

رمان سرمست پارت ۳۹

بدون دیدگاه
    اشاره کردم که گوشی رو بهم بده. با چهره‌‌ای که شکل علامت سوال به خودش گرفته بود موبایل رو به سمتم گرفت و گفت: – ببین کیه من…

رمان مادمازل پارت ۲۴

۱ دیدگاه
    * فرزام *   برای هزارمین بار شماره اش رو گرفتم اما جواب نمیداد.سابقه نداشت من رو تا این حد از خودش بی خبر نگه داره اما الان…

رمان نیمه گمشده پارت 58

۴ دیدگاه
لباسامو پوشیدم و با اخمایی که توهم بودن رفتم طبقه پایین صدای آهنگشون کر کننده بود … آرکا مثل افسرده ها یه گوشه نشسته بود و به جمعیت دختر و…

رمان گلامور پارت ۱۱

بدون دیدگاه
  صدای گریه ام همراه با شدت گرفتن ضربه‌ها و تهدیدهای حاج همایون اوج میگیرد .   – شما دوتا بچه ریدین وسط زندگی من …   بچه! متنفر بودم…