آخرین سرو

رمان آخرین سرو پارت 3

بدون دیدگاه
فردا صبح هم رسید… تمامى فرداها از آن روز دیگر تقریبا این عادت همیشگى ما شده بود… تمام جلوه های ویژه از با شکوه ترین وخاصترین لحظات زندگی در عنفوان…
رمان اخرین سرو

رمان آخرین سرو پارت 2

بدون دیدگاه
  با تکان شدیدی مثل پر کاه از جا کنده شدم و سرم محکم به شیشه خورد و با صدای بلندی آخ گفتم؛ در یک دست انداز بزرگ افتاده بودیم،…
رمان اخرین سرو

رمان آخرین سرو پارت 1

۲ دیدگاه
  سر فصل شروع هر دوره از زندگى ام همیشه با پاییز آغاز شده است؛ این قرارداد طبیعی,بین من و پاییز همیشگى است؛ روزی که به دنیا امده ام نیز…