رمان سرمست پارت ۳۷3 سال پیشبدون دیدگاه مجبور شدم از ماشین پیاده بشم. حوصله راه رفتن نداشتم. انگار که حتی رمقی برام نمونده بود. با حضور ماهد کنارم سرمو بالا اوردم – میشه بریم فقط…
رمان سرمست پارت ۳۶3 سال پیشبدون دیدگاه شونه بالا انداختم. – میگم دوستم بیاد ازش مراقبت کنه، نگران نباش. مشکوک بود. من هم بودم چنین واکنشی نشون میدادم. قبل از رفتن نزدیک شد و…
رمان سرمست پارت ۳۵3 سال پیشبدون دیدگاه رضایت بخش بی بی چک رو از جعبهش در اورد. – حالا که اثر کرده پاشو برو! دروقته باید برم بالا. نفسمو کلافه فوت کردم. – اخه…
رمان سرمست پارت ۳۴3 سال پیشبدون دیدگاه نگاه دقیقی به ریخت و قیافهم انداخت. – اخه صبح بهش زنگ زدم گفت اینجا بوده! دروغ گفته بود به زنش. کار عجیبی نبود. از هر فرصتی برای…
رمان سرمست پارت ۳۳3 سال پیشبدون دیدگاه خوشحال بودم که می دونست واقعا برای امشب کافیه که شیر زخمی درونش یکم اروم بگیره اما نمیدونم چرا این حس لعنتی که مملو از کنجکاوی بود قرار نبود…
رمان سرمست پارت ۳۲3 سال پیشبدون دیدگاه وای که ماهد قصد داشت برای من همینجا و به صورت عملی تشریح اندام کنه. قلپی از نوشابم خوردم و برای عوض کردن بحث لب زدم: – بدون آیدا…
رمان سرمست پارت ۳۱3 سال پیشبدون دیدگاه لبخند گشادی و دندون نمایی زدم که عمق علاقهم رو به نمایش گذاشت. – معلوم نیست؟ دستش رو پشت کمرم گذاشت. – کاملا مشخصه! سمت سالن…
رمان سرمست پارت ۳۰3 سال پیشبدون دیدگاهماهد داشت پوست لب رو طوری گاز می گرفت که کم کم داشتم نگرانش میشدم. این حجم از فشار عصبی غیر عادی بود. برای خاتمه پیدا کردن این بحث، وظیفه…
رمان سرمست پارت۲۹3 سال پیشبدون دیدگاههیچ مردی خوشش نمی اومد با یه بی لیاقت مقایسه بشه و منم می خواستم یه تلنگری بهش بزنم. – حرف حسابت چیه؟ من یکی ام لنگه علیرضا که…
رمان سرمست پارت ۲۸3 سال پیشبدون دیدگاهدندون هامو به هم ساییدم. – از وقتی تو دیگه برام غریبه شدی! حرفم مثل تیر خلاصی بود. رسما خودش رو نابود کردم و از پای میز بلند شدم.…
رمان سرمست پارت ۲۷3 سال پیشبدون دیدگاهبا سر درد بی سابقه چشم باز کردم و در کمال تعجب اتاق خالی بود. گیج بودم. می دونستم دیشب چه کار کرده بودن و این غیبت ماهد داشت…
رمان سرمست پارت ۲۶3 سال پیشبدون دیدگاهانقدر ماهرانه با اعضا بدنم بی می کرد که نا خودآگاه باهاش همراه شدم و تیشرتش رو از تنش بیرون کشیدم و بعد از چند سالی جسم برهنه و اندام…
رمان سرمست پارت ۲۵3 سال پیشبدون دیدگاهاین التماس ها برای مرد ها گاهی نه تنها جنبه اصلی رو ایفا نمی کرد بلکه در اکثر اوقت کسایی مثل ماهد رو بیشتر تحریک می کرد تا با اشتیاق…
رمان سرمست پارت ۲۴3 سال پیشبدون دیدگاهدقیق نگاهم کرد. – من ترتیبشو میدم! آیدا رو میتونی تا پس فردا مرخصش کنی، تجهیزات نمیخواد فقط یه دستگاه تنفس کافیه. می خواست همچین کاری بکنه واقعا؟ باید چیه…
رمان سرمست پارت ۲۳3 سال پیشبدون دیدگاهمتعجب تر از قبل شدم. کاش میتونستم بفهمم چی میگه. کاش واضح تر حرف میزد و من رو متوجه می کرد. – میشه یکم واضح تر بگید؟ …