رمان شالوده عشق پارت 318

۳ دیدگاه
    شمیم:     پلک های خشکم را به سختی از هم فاصله دادم و با دیدنه شلوغی زیاد اتاق ذهنه پر ازخالی‌ام بیش از پیش آشفته شد.  …

رمان شالوده عشق پارت 317

بدون دیدگاه
چشمانه پرآبش از دخترک نحیفی که روی تخت خوابیده بود جدا نمیشد و زمانی که توانست بعد مدتی طولانی مشکی های شمیم را از بینه پلک های نیمه بازش ببیند،…

رمان شالوده عشق پارت 316

بدون دیدگاه
  وحشتناک عصبانی بودم. به غرورم برخورده بود. می‌خواستم انتقام بگیرم ولی بیشتر از همه دلم می‌خواست کسی که با همه‌ی وجود عاشقشم و منو دیوونه خودش کرده یه ذره……

رمان شالوده عشق پارت 312

      -از کناره من جدا نمیشی گندم می‌دونی دیگه با چه سختی ای اجازه‌تو از امیر گرفتم.     هیجان زده و با قلبی که داشت از خوشحالی…

رمان شالوده عشق پارت 311

بدون دیدگاه
    گندم:       نگاهش از رادانی که چند ساعت بود روی صندلی بیمارستان بدون هیچ حرکتی نشسته و چشمانش را از زمین جدا نمی‌کرد، برداشت و با…

رمان شالوده عشق پارت 310

بدون دیدگاه
      چطور نمی‌فهمید؟!     نه این را می‌فهمید و نه حتی می‌دانست شاهین در مورد چه دارد صحبت می‌کند. حتی یادش نمی‌آمد تا به حال این محوطه…

رمان شالوده عشق پارت 308

بدون دیدگاه
        امیرخان همراه با هر جمله‌ای که می‌گفت اشک گونه‌اش را خیس میکرد و گندم از دیدنه کوهی که داشت کنارش فرو می‌ریخت، حالش خراب‌تر از همیشه…

رمان شالوده عشق پارت 307

بدون دیدگاه
  اما این آخری، بی‌هوشیه نباتی لعنتی که شمیمش به آن دچار شده بود… بسته شدنه آن چشم هایی که تمامه داروندارش در این دنیا بودند و نشنیدن صدای پر…

رمان شالوده عشق پارت 306

۶ دیدگاه
        امیرخان:       -همونطوری که دوهفته قبل هم گفتم هنوزم اوضاع همونه. وضعیت خانومتون تغییر خاصی نکرده. در اصل وضعیت نباتی پایدار بیمار یه حالتی…

رمان شالوده عشق پارت 304

بدون دیدگاه
      با اشکی که از گوشه‌ی چشمم چکید، چشمانم نیمه باز شدند و نگاهم از پنجره‌ی بیمارستان به ستاره‌های چشمک زن آسمان خیره شد.     -چرا خدایا؟!…