رمان شالوده عشق پارت 3185 ماه پیش۳ دیدگاه شمیم: پلک های خشکم را به سختی از هم فاصله دادم و با دیدنه شلوغی زیاد اتاق ذهنه پر ازخالیام بیش از پیش آشفته شد. …
رمان شالوده عشق پارت 3176 ماه پیشبدون دیدگاهچشمانه پرآبش از دخترک نحیفی که روی تخت خوابیده بود جدا نمیشد و زمانی که توانست بعد مدتی طولانی مشکی های شمیم را از بینه پلک های نیمه بازش ببیند،…
رمان شالوده عشق پارت 3166 ماه پیشبدون دیدگاه وحشتناک عصبانی بودم. به غرورم برخورده بود. میخواستم انتقام بگیرم ولی بیشتر از همه دلم میخواست کسی که با همهی وجود عاشقشم و منو دیوونه خودش کرده یه ذره……
رمان شالوده عشق پارت 3156 ماه پیشبدون دیدگاه سراغ رامبد رفت تا به او بگوید که از شرایطش با خبر است و او را بخاطر اینکه قصد دور زدنش را داشته میبخشد اما به شرطی…
رمان شالوده عشق پارت 3146 ماه پیشبدون دیدگاه -… -گندم تو ماه ها سرجات خوابیدی و اجازه دادی که داداشت بخاطر تو که از همه گناهکارتر بودی، هم شمیم رو تنبیه کنه و هم…
رمان شالوده عشق پارت 3136 ماه پیشبدون دیدگاه عصبانی زمزمه کرد: -تو منو بازی دادی رادان… بهم دروغ گفتی. اَلکی گفتی چون مادرت به پدرت خیانت کرده حتی وقتی به…
رمان شالوده عشق پارت 3126 ماه پیش -از کناره من جدا نمیشی گندم میدونی دیگه با چه سختی ای اجازهتو از امیر گرفتم. هیجان زده و با قلبی که داشت از خوشحالی…
رمان شالوده عشق پارت 3116 ماه پیشبدون دیدگاه گندم: نگاهش از رادانی که چند ساعت بود روی صندلی بیمارستان بدون هیچ حرکتی نشسته و چشمانش را از زمین جدا نمیکرد، برداشت و با…
رمان شالوده عشق پارت 3106 ماه پیشبدون دیدگاه چطور نمیفهمید؟! نه این را میفهمید و نه حتی میدانست شاهین در مورد چه دارد صحبت میکند. حتی یادش نمیآمد تا به حال این محوطه…
رمان شالوده عشق پارت 3097 ماه پیشبدون دیدگاه چشم های خونالود امیرخان از در اورژانس جدا نمیشد و گویی اصلاً در این دنیا هم نبود. دستانش مشت شده و رگ گردن بیرون…
رمان شالوده عشق پارت 3087 ماه پیشبدون دیدگاه امیرخان همراه با هر جملهای که میگفت اشک گونهاش را خیس میکرد و گندم از دیدنه کوهی که داشت کنارش فرو میریخت، حالش خرابتر از همیشه…
رمان شالوده عشق پارت 3077 ماه پیشبدون دیدگاه اما این آخری، بیهوشیه نباتی لعنتی که شمیمش به آن دچار شده بود… بسته شدنه آن چشم هایی که تمامه داروندارش در این دنیا بودند و نشنیدن صدای پر…
رمان شالوده عشق پارت 3067 ماه پیش۶ دیدگاه امیرخان: -همونطوری که دوهفته قبل هم گفتم هنوزم اوضاع همونه. وضعیت خانومتون تغییر خاصی نکرده. در اصل وضعیت نباتی پایدار بیمار یه حالتی…
رمان شالوده عشق پارت 3057 ماه پیشبدون دیدگاه -ربطی به اجازه نداره دارم میگم تا ما میایم بری پایین و… – کی اصلاً از تو نظر خواست؟ زنه خودمه دستشو هم من میگیرم.…
رمان شالوده عشق پارت 3047 ماه پیشبدون دیدگاه با اشکی که از گوشهی چشمم چکید، چشمانم نیمه باز شدند و نگاهم از پنجرهی بیمارستان به ستارههای چشمک زن آسمان خیره شد. -چرا خدایا؟!…